درباره وبلاگ


این وبلاگ توسط فاطمه قائمی پناهیان با راهنمایی استاد محترم عربی سرکار خانم نانکلی مدیریت می شود. شما در این وبلاگ شاهد مطالب عربی ،داستان کوتاه و شعر وتصاویر عربی وهمچنین دایره المعارف عربی و نکات زیبای این زبان شیرین و...خواهید بود. در صورت تمایل میتوانید در این وبلاگ عضو شوید و از امکانات بیشتر برخوردار شوید.لطفا پس از بازدید به وبلاگ امتیاز دهید و نظر خود را به ما ارائه دهید.ونیزمیتوانید خیلی ساده باما تبادل لینک فرمایید. اعضای وبلاگ میتوانند برای ما مطالب جالبشان را قرار دهند.پس از تائید مدیریت وبلاگ به نمایش گذاشته خواهد شد.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 33772
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

پرواز با بال های عربی
به وبلاگ من که مخصوص زبان شیرین عربی و دوست داران این زبان است خوش آمدید.




 

 

التقت شجرة بخروف یوماً، وكانت الشجرة تتمنى أن تكون مثل المطر، فقال لها الخروف أن ترضى بما هی علیه
فقالت الشجرة عاتبة

قد لا أفهم كثیرا فی مثل هذه الأشیاء .. لكن كیف تكونین مثل المطر .. أنا أظن أن المطر مطر

 والشجرة شجرة والخروف خروف .. فكیف تكونین مثل مطر 
أجابت الشجرة 
 اسمع یا صدیقی ، سأوضح لك ، إن المطر یعطی ویفید الآخرین كثیرا ، أما نحن ففائدتنا محدودة جدا ، لماذا لا نكون مثل المطر
قال الخروف بحزن مع أنه لم یفهم تماما ما المقصود من كلام الشجرة ، وكان یظن أنها تفهم كل شیء 
 معك حق یا صدیقتی الحكیمة ، كم عطاؤنا قلیل أمام عطاء المطر..لكن ماذا نستطیع أن نفعل ، من الصعب أن یصیر الواحد

 منا مطرا .. مثلا أنا لا أستطیع أن أتخیل نفسی حبات مطر ، ولا أستطیع أن أراك تهطلین مثل المطر 
قال الشجرةكأنك لم تصل إلى معنى ما أرید .. ببساطة یا صدیقی الخروف أتمنى أن أعطی كثیرا لأكون مثل المطر
قال الخروف 
 ربما فهمت .. أقول ربما .. على كل المطر رائع وأنت رائعة ، مثلا أنا أظن أنك أفضل منی بكثیر لأنك شجرة ولأننی خروف ، أنت تعطین

كل واحد منا یؤدی وظیفته الرائعة فی العطاء ، وكما قیل من یعطی یستحق الحیاة ، وما دمنا نعطی فنحن نستحق الحیاة 
شعر الخروف بالكثیر من الفخر وقال
ولكن هل قیمتنا مثل قیمتك أیها المطر 
 مادمنا لا نستطیع الاستغناء عن عطائك وعطائی وعطاء الشجرة، فالقیمة متساویة ، وأظن أنه لا قیمة لأحد بدون الآخرین

تابع المطر هطوله بسرور ، وكانت الشجرة سعیدة وهی تعانق حبات المطر ، أما الخروف فكان یجری بمرح متجها إلى بیت صاحبه

 

 أكثر بكثیر ، هذه حقیقة ، فهل أستطیع أن أكون شجرة على أقل تقدیر قبل أن أكون مطرا 
كانت حبات المطر تسمع هذا الحوار الطریف الجمیل وتتمایل بفرح، ورأت أن تتدخل فقالت 
 كل ما تقولینه یا صدیقتی الشجرة غیر صحیح .. أیضا ما تقوله یا صدیقی الخروف غیر صحیح .. علینا أن ننظر إلى الحیاة بشكل یكون فیه

 الكثیر من العمق .. كل واحد یقدم حسب استطاعته ، وعطاء كل واحد منا عطاء رائع لأنه یكمل عطاء

 الآخر ما الذی یجری لو أن كل شیء تحول إلى مطر


قالت الشجرة
ولكن لماذا لا نعطی أكثر ؟؟ العطاء شیء جمیل  لماذا أنت أفضل منا فی عطائك 
أجابت حبات المطر بهدوء  
 كلنا نتعاون فی العطاء .. أنا أعطی ، أنت تعطین ، الخروف یعطی ، كلنا نعطی ونفید ، لیس هناك أقل وأكثر فی عطائنا

 

هناك من یعطی كما یعطی المطر ، هذه حقیقة .. فلماذا لا أكون مثل المطر 
قال الخروف

 


لا یا صدیقی لا .. ولكن المطر یعطی الكثیر ، وأتمنى بصراحة أن أكون مثله .. لیس هناك أجمل من العطاء ، وكما ترى فلیس



سه شنبه 27 تير 1391برچسب:داستان,کوتاه,عربی, :: 6:46 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

              

 



سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:خوشنویسی,عربی,خط نسخ, :: 12:13 AM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

برای فعل، بجز تقسیم فعل به ماضی و مضارع و امر، می توان هفت زمان دیگر بیان کرد که عبارتند از:

 الف - ماضی بعید: ( کان + اسم کان + قد + فعل ماضی ساده )

  کان الطالبُ قد ذهب إلی بیته. / الطالب کان قد ذهب الی بیته. ( دانش آموز به خانه اش رفته بود. )

  کان الطالبان قد ذهبا إلی بیتیهما. / الطالبان کانا قد ذهبا الی بیتیهما.

  ب - ماضی استمراری: ( کان + اسم کان + فعل مضارع )

کان الرجل یُسافر. / الرجل کان یسافر. ( مرد مسافرت می کرد. )

  کان الرجلان یسافران. / الرجلان کانا یسافران.

  ( نکته: تقدیم و تأخیر بین کان و اسم کان در هر حال جایز است. )

 ج - ماضی نقلی: ( قد + فعل ماضی )

  قد سافر زیدٌ. ( زید مسافرت کرده است. )

  ( نکته: فعلی با نام ماضی نقلی در زبان عربی وجود ندارد ولی حرف « قد » بر سر فعل ماضی به آن تحقّق می بخشد و وقوع آن را تأکید می کند. در حالیکه این حرف همراه فعل مضارع، شک و احتمال وقوع فعل را می رساند که در این صورت معنای این حرف در فارسی « شاید » است. )

د - ماضی ساده:

  سافر زیدٌ. ( زید مسافرت کرد. )

ه - حال محض: ( لام حالیه + فعل مضارع )

  لَیَکتبُ زیدٌ. ( هم اکنون زید می نویسد. )

و - مضارع:

  یکتب زید. ( زید می نویسد. )

  ز - آینده: ( س/ سوف + فعل مضارع )

  سَیُسافرُ زیدٌ. / سوف یُسافرُ زیدٌ. ( زید مسافرت خواهد کرد. )


 



سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:زمان افعال,عربی,نکات, :: 7:41 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

نزول قرآن به زبان عربى با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر(ص) (که عرب زبانند) یک جریان طبیعى است. هر سخنور و دانشمندى مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مى‏کند یا مى‏نویسد، مگر آن که پیمودن چنین مسیرى طبیعى به دلایلى، غیر ممکن باشد یا در پیش گرفتن رویّه‏اى دیگر ضرورى به نظر برسد.
خداوند در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‏هاى خویش همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است: "و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه لیبیّن لهم فیضلّ اللَّه مَن یشاء و یهدى مَن یشاء و هو العزیز الحکیم؛ ما هر فرستاده‏اى را با زبان مردمش فرستادیم تا بتواند حقایق را براى آنان به روشنى بیان کند. پس خداوند هر کس را بخواهد، گمراه و هر کس را بخواهد، هدایت مى‏کند و او شکست‏ناپذیر و فرزانه است".(1)
رسولان الهى هم پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش مى‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگى و علمى آنان بیان مى‏کنند. بنابراین اگر قرآن به زبانى غیر از زبان عربى بود، جاى آن داشت که از حکمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود که چرا با این که مخاطبان عرب بودند قرآن به زبان دیگرى که مردم آن زمان نمى‏فهمیدند نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربى در درجه اوّل امرى طبیعى است
ثانیاً قرآن که به زبان عربى نازل شد، جلوى بهانه‏گیرى‏هاى اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غیر عربى بر آنان نازل مى‏شد، بهانه آنها این بود که این کتاب براى ما قابل فهم نیست. در سوره فصلت مى‏فرماید: "و اگر آن کتاب را به زبان عجمى قرار مى‏دادیم مى‏گفتند چرا آیاتش براى ما قابل فهم نیست".(2)
ثالثاً ملت اعراب دست کم اعراب معاصر زمان پیامبر(ص) نزول قرآن را از سوى فردى غیر عرب نمى‏پذیرفتند و اگر مثلاً پیامبر ایرانى بود و قرآن او به زبان فارسى بود، اعراب زیر پذیرش آن نمى‏رفتند.
در سوره شعراء آیه فرموده است: "و لو نزلنا على بعض الاعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین؛ اگر قرآن را بر شخصى غیر عرب نازل مى‏کردیم اعراب آن را نمى‏پذیرفتند".(3)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1. ابراهیم (14) آیه 4.
2. فصلت (41) آیه 24.
3. شعراء (26) آیه 198.



 

ظل أسدٌ قویٌ یحکم الغابةَ سنواتٍ طویلةً وکانت جمیعُ الحیوانات تخافه وتطیع أوامرَه کان الأسد یحصل على طعامه بالقوة یطارد الفریسة ویهجم علیها ویفترسها بأ نیابه الحادة ولا یترکها حتى یشبع ثم تأتی الحیوانات وتأکل من بقایا طعامه. 
( شیری قوی سالهای طولانی بر جنگلی حکومت می کرد و همه حیوانات از او می ترسیدند و اوامرش را اطاعت می کردند ، شیر غذایش را با قدرت تمام  بدست می آورد و شکار را دنبال می کرد  و به ان حمله ور می شد  و با چنگالهای تیزش آن را شکار می کرد و  رها یش نمی کرد تا اینکه سیر می شد.  سپس حیوانات دیگر می آمدند و با قیمانده غذایش را می خوردند.  
کبر الأسد وصار عجوزاً ضعیفاً وذات یوم شـــَعـــَر بالمرض وأحسّ بالضعف الشدید وأصبح غیر قادر على أن یصطاد. شعر الأسدُ بالجوع وراح یفکــّر فی طریقةٍ یحصل فیها على طعامه.
 
 
 
( شیر مسن شد و پیر و ضعیف گردید  و روزی احساس بیماری کرد و ضعف شدیدی را حس نمود و به گونه ای شد که قادر به شکار کردن نبود .و احساس گرسنگی کرد و به راهی فکر می کرد که از ان طریق غذایش را بدست بیاورد) .

قال الأسدُ لنفسه ما زالت الحیواناتٌُ تحترمنی وتخافنی وتسمع کلامی لا ینبغی أبداً أن أظهر لها أننی أصبحتُ کبیرَ السن ضعیفاً وإلا فإنها لن تخشانی ولن تطیع أوامری لکن سأعلن عن مرضی وأبقى داخل بیتی ولا بدّ أن تحضر الحیوانات لزیارتی وبذلک سیأتینی طعامی من غیر أن أتعب نفسی فی الحصول علیه.
( شیر با خود گفت هنوز حیوانات به من احترام می گذارنند و از من می ترسند و سخن مرا گوش می دهند اصلاً سزاوار نیست که به آنها ابراز کنم که پیر و ضعیف شده ام و گرنه آنها از من نخواهند ترسید و اوامرم را اطاعت نخواهند کرد ولی مریضیم را اعلام خواهم کرد و داخل خانه ام می مانم و ناچار حیوانات به عیادت من می آیند و بدین ترتیب غذایم را بدون اینکه خودم رادر راه حصول آن  خسته کنم بدست خواهم آورد ).
 قصد الأسدُ أن یعلن خبرَ مرضه للجمیع کانت الحیواناتُ تخاف غضبَ الأسد وبطشه إن هی لم تقم بالواجب لذلک سارعت الحیوانات إلى زیارته فی بیته والسؤال عنه والدعاء له بالشفاء لکن کلما دخل حیوانٌ بیتَ الأسد هجم علیه وفتک به وأکله . کان الأسد سعیداً لأنه لا یتعب فی الحصول على طعامه. فهو لم یعد قادراً على أن یطارد أیّ حیوان مهما کان بطیئاً لکن الطعام اللذیذ کان یأتی إلیه فی بیته وهو جالس لا یتحرک فیأکل منه حتى یشبع
. ( شیر تصمیم گرفت که خبر بیماریش را به همه اعلام کند ؛ حیوانات از خشم و عصبانیت شیر می ترسیدند اگر به تکلیف خود عمل نمی کردند  به خاطر همین حیوانات برای دیدنش و احوالپرسی و دعا برای شفایش به خانه اش شتافتند ولی هر حیوانی که داخل می شد شیر به او حمله می کرد و او را می درید و می خوردش . شیر خوشبخت بود زیرا برای بدست اوردن غذایش خسته نمیشد. او قادر به دنبال کردن هیچ حیوانی نبود هر چند که ان حیوان کند راه می رفت ولی غذای لذیذ خودش به خانه اش می آمد در حالیکه او نشسته بود و حرکت نمی کردپس از ان می خورد تا سیر می شد ).
 وفی یوم من الأیام کان الدور على الثعلب لیزور الأسد ویسأله عن صحته ویطمئن على حاله. توجه الثعلبُ إلى بیت الأسد وهمّ بالدخول لکنه نظر إلى الأرض عند مدخل البیت وتوقف سأل الثعلب الأسد عن حاله وهو واقف فی مکانه خارج البیت أجاب الأسد ما زلت مریضاً یا صدیقی الثعلب  لکن لماذا تقف بعیداً أدخل یا صدیقی لأستمتع بحدیثک الحلو وکلامک الجمیل فأجابه الثعلب لا یا صدیقی الأسد کان بودی أن أدخل بیتک لأنظر إلیک من قرب لکنی أرى آثار أقدام کثیرة تدخل بیتک ولم أرى أثر لقدم واحدة خرجت منه .
( در روزی از روزها نوبت به روباه رسید که شیر را ملاقات کند و از سلامتش بپرسد و از حالش مطمئن شود روباه به خانه شیر روی آورد و تصمیم گرفت داخل شود ولی او به زمین نزد ورودی خانه نگاه کرد و ایستاد. روباه از شیر حالش را پرسید در حالیکه در جایش در خارج از خانه ایستاده بود . شیر پاسخ داد هنوز مریضم ای دوست روباهم  ولی چرا دور می ایستی . داخل شو دوست من تا از سخن شیرینت استفاده کنم روباه جواب داد نه ای دوست شیر من ، شایسته دوستیمان است   که داخل خانه ات شوم و تو را از نزدیک  ببینم  ولی من جای پاهای زیادی را می بینم که به خانه ات وارد شده اند و لی حتی یک جای پا نمی بینم که از خانه ات خارج شده باشد .)


جمعه 26 اسفند 1390برچسب:داستان کوتاه,عربی,داستان عربی, :: 8:15 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

صفحه قبل 1 صفحه بعد