درباره وبلاگ ![]() این وبلاگ توسط فاطمه قائمی پناهیان با راهنمایی استاد محترم عربی سرکار خانم نانکلی مدیریت می شود. شما در این وبلاگ شاهد مطالب عربی ،داستان کوتاه و شعر وتصاویر عربی وهمچنین دایره المعارف عربی و نکات زیبای این زبان شیرین و...خواهید بود. در صورت تمایل میتوانید در این وبلاگ عضو شوید و از امکانات بیشتر برخوردار شوید.لطفا پس از بازدید به وبلاگ امتیاز دهید و نظر خود را به ما ارائه دهید.ونیزمیتوانید خیلی ساده باما تبادل لینک فرمایید. اعضای وبلاگ میتوانند برای ما مطالب جالبشان را قرار دهند.پس از تائید مدیریت وبلاگ به نمایش گذاشته خواهد شد. آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
پرواز با بال های عربی به وبلاگ من که مخصوص زبان شیرین عربی و دوست داران این زبان است خوش آمدید. فصیح فارسی عامی ــ صَباحُ الخَیر صبح شما به خیر صَباح الخَیر
= صَباحُ النّور صبح شما منوّر باد صباح النّور
ــ ما إسمک؟ نام شما چیست؟ شو إسمَک ؟
= إسمی رضا اسمم رضا است. إسمی رضا
ــ أهلاً و سهلاً یا رضا خوش آمدی رضا یاهَلا ، یاهلا برضا
= أهلاً و سهلاً بک خوش آمدی أهلا و سهلا فیک
ــ کَیفَ حالُک؟ حالت چطور است؟ کیفک إنت ؟
= بِخَیر الحمدُ لله خوبم خدا را شکر امنیح الحمد لله
ــ مِن أینَ أنت؟ تو اهل کجایی؟ إنتَ امنین؟
= أنا مِن إیران. من ایرانی هستم. أنا إیرانیّ.
ــ أین تسکُنُ الآن؟ حالا کجا زندگی می کنی؟ وَین ساکن هلّأ ؟
= أسکُنُ بِطَهران. ساکن تهران هستم. ساکن بطَهران.
ــ ما هی مِهنَتُک؟ شغل تو چیست؟ شو بتِشتِغِل ؟
= أنا طالبٌ فی الجامعة. من دانشجوی دانشگاه هستم. بدرُس بالجامعة.
ــ فی أمان الله خداحافظ الله مَعَک ( بخاطرَک )
= مع السَّلامَة به سلامت مَعَ السَّلامة یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:مکالمه عربی, :: 9:1 PM :: نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
انا اشکر فضلکم (من از لطف شما سپاسگزارم ) قلبی یکنّ لکم الاحترام (قلبم مملوء از احترام به شما ست) اشغلت علیک ( برایت دل نگران شدم) انت اوحستنی ( دلم برایت تنگ شده ) کنت فی خاطری ( به یاد تو بودم ) اننی اقدّر جهودکم (از تلاش ومساعی شما تقدیر می کنم) اوعَ لا تقع (بپا نیفتی ) انت زعلان عنی ( تو از من ناراحتی ) انا اتمتّع برعایتکم وکامل فضلکم( من ازعنایات شما کاملا برخوردارم) اشعر بالخجل - احس بالخجل ( احساس شرمندگی می کنم) اسمح لی ، تسمح لی ؟ ( اجازه می دهید )
جمعه 26 اسفند 1390برچسب:اصطلح عربی, :: 8:46 PM :: نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
ظل أسدٌ قویٌ یحکم الغابةَ سنواتٍ طویلةً وکانت جمیعُ الحیوانات تخافه وتطیع أوامرَه کان الأسد یحصل على طعامه بالقوة یطارد الفریسة ویهجم علیها ویفترسها بأ نیابه الحادة ولا یترکها حتى یشبع ثم تأتی الحیوانات وتأکل من بقایا طعامه.
( شیری قوی سالهای طولانی بر جنگلی حکومت می کرد و همه حیوانات از او می ترسیدند و اوامرش را اطاعت می کردند ، شیر غذایش را با قدرت تمام بدست می آورد و شکار را دنبال می کرد و به ان حمله ور می شد و با چنگالهای تیزش آن را شکار می کرد و رها یش نمی کرد تا اینکه سیر می شد. سپس حیوانات دیگر می آمدند و با قیمانده غذایش را می خوردند.
کبر الأسد وصار عجوزاً ضعیفاً وذات یوم شـــَعـــَر بالمرض وأحسّ بالضعف الشدید وأصبح غیر قادر على أن یصطاد. شعر الأسدُ بالجوع وراح یفکــّر فی طریقةٍ یحصل فیها على طعامه.
( شیر مسن شد و پیر و ضعیف گردید و روزی احساس بیماری کرد و ضعف شدیدی را حس نمود و به گونه ای شد که قادر به شکار کردن نبود .و احساس گرسنگی کرد و به راهی فکر می کرد که از ان طریق غذایش را بدست بیاورد) .
قال الأسدُ لنفسه ما زالت الحیواناتٌُ تحترمنی وتخافنی وتسمع کلامی لا ینبغی أبداً أن أظهر لها أننی أصبحتُ کبیرَ السن ضعیفاً وإلا فإنها لن تخشانی ولن تطیع أوامری لکن سأعلن عن مرضی وأبقى داخل بیتی ولا بدّ أن تحضر الحیوانات لزیارتی وبذلک سیأتینی طعامی من غیر أن أتعب نفسی فی الحصول علیه.
( شیر با خود گفت هنوز حیوانات به من احترام می گذارنند و از من می ترسند و سخن مرا گوش می دهند اصلاً سزاوار نیست که به آنها ابراز کنم که پیر و ضعیف شده ام و گرنه آنها از من نخواهند ترسید و اوامرم را اطاعت نخواهند کرد ولی مریضیم را اعلام خواهم کرد و داخل خانه ام می مانم و ناچار حیوانات به عیادت من می آیند و بدین ترتیب غذایم را بدون اینکه خودم رادر راه حصول آن خسته کنم بدست خواهم آورد ).
قصد الأسدُ أن یعلن خبرَ مرضه للجمیع کانت الحیواناتُ تخاف غضبَ الأسد وبطشه إن هی لم تقم بالواجب لذلک سارعت الحیوانات إلى زیارته فی بیته والسؤال عنه والدعاء له بالشفاء لکن کلما دخل حیوانٌ بیتَ الأسد هجم علیه وفتک به وأکله . کان الأسد سعیداً لأنه لا یتعب فی الحصول على طعامه. فهو لم یعد قادراً على أن یطارد أیّ حیوان مهما کان بطیئاً لکن الطعام اللذیذ کان یأتی إلیه فی بیته وهو جالس لا یتحرک فیأکل منه حتى یشبع
. ( شیر تصمیم گرفت که خبر بیماریش را به همه اعلام کند ؛ حیوانات از خشم و عصبانیت شیر می ترسیدند اگر به تکلیف خود عمل نمی کردند به خاطر همین حیوانات برای دیدنش و احوالپرسی و دعا برای شفایش به خانه اش شتافتند ولی هر حیوانی که داخل می شد شیر به او حمله می کرد و او را می درید و می خوردش . شیر خوشبخت بود زیرا برای بدست اوردن غذایش خسته نمیشد. او قادر به دنبال کردن هیچ حیوانی نبود هر چند که ان حیوان کند راه می رفت ولی غذای لذیذ خودش به خانه اش می آمد در حالیکه او نشسته بود و حرکت نمی کردپس از ان می خورد تا سیر می شد ).
وفی یوم من الأیام کان الدور على الثعلب لیزور الأسد ویسأله عن صحته ویطمئن على حاله. توجه الثعلبُ إلى بیت الأسد وهمّ بالدخول لکنه نظر إلى الأرض عند مدخل البیت وتوقف سأل الثعلب الأسد عن حاله وهو واقف فی مکانه خارج البیت أجاب الأسد ما زلت مریضاً یا صدیقی الثعلب لکن لماذا تقف بعیداً أدخل یا صدیقی لأستمتع بحدیثک الحلو وکلامک الجمیل فأجابه الثعلب لا یا صدیقی الأسد کان بودی أن أدخل بیتک لأنظر إلیک من قرب لکنی أرى آثار أقدام کثیرة تدخل بیتک ولم أرى أثر لقدم واحدة خرجت منه .
( در روزی از روزها نوبت به روباه رسید که شیر را ملاقات کند و از سلامتش بپرسد و از حالش مطمئن شود روباه به خانه شیر روی آورد و تصمیم گرفت داخل شود ولی او به زمین نزد ورودی خانه نگاه کرد و ایستاد. روباه از شیر حالش را پرسید در حالیکه در جایش در خارج از خانه ایستاده بود . شیر پاسخ داد هنوز مریضم ای دوست روباهم ولی چرا دور می ایستی . داخل شو دوست من تا از سخن شیرینت استفاده کنم روباه جواب داد نه ای دوست شیر من ، شایسته دوستیمان است که داخل خانه ات شوم و تو را از نزدیک ببینم ولی من جای پاهای زیادی را می بینم که به خانه ات وارد شده اند و لی حتی یک جای پا نمی بینم که از خانه ات خارج شده باشد .)
نرم افزار القاموس یک لغت نامه در زمینه ی ترجمه ی لغات عربی به فارسی و برعکس ، ترجمه ی فارسی به عربی دارای امکانات و ویژگی های جالبی است. محیط این برنامه نیز دارای رابط دو طرفه فارسی و عربی می باشد یعنی به سادگی می توانید منو را فارسی یا عربی کنید. این برنامه بدون نیاز به فونت فارسی یا عربی در ویندوز کار می کند، فقط باید امکان فارسی در ویندوز شما فعال شده باشد. و بعلاوه که از هیچ فارسی سازی نیز استفاده نشده لذا این لغتنامه با استاندارد فارسی Microsoft که بر روی ویندوز XP و ویندوز ۲۰۰۰ قراردارد سازگار است . بانک اطلاعات این نرم افزار از کد پیج UTF8 استفاده می کند.توصیه سایت بیندانلود دات کام به دانلود این نرم افزار برای افراد علاقه مند به زبان عربی و محققین علوم اسلامی می باشد.
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
الابتسامةُ الأُولَی (١) قالَ السَّجانُ لِلمُجرمِ الّذى کانَ قَد دَخَلَ السِّجْنَ جدیداً: « هذا السِّجنُ،سِجْنٌ مثالـىٌّ. نحن نَستَخدِمُ السُّجَناءَ فِى نَفْسِ الشُّغلِ الّذى کانوا مشغولینَ بِهِ قَبلَ دُخولِهِم فِى السِّجْنِ، ماذا کانتَ مِهْنَتُکَ فِى الماضى؟» أجابَ السَّجینُ بِتَبَسُّمٍ: « کُنتُ حارساً جَنبَ مَدْخَلِ بِناءٍ.»
زندانبان به جنایتکاری که به تازگی وارد زندان شده بود گفت: « این زندان، یک زندان نمونه است. ما زندانیان را در همان شغلی به کار می گیریم که قبل از ورودشان به زندان به آن مشغول بودند. شغل تو در گذشته چه بوده؟» زندانی با لبخند جواب داد: « نگهبانِ درِ ورودیِ یک ساختمان بودم.» ***
الابتسامةُ الثانیةُ (٢)
المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟
التلمیذ: « الغابة» یا استاذ.
ترجمه :
معلّم : جمع درخت چه می شود؟
دانش آموز: جنگل، استاد.
الابتسامة الثالثةُ (٣)
قالَ الطَّبیبُ لِلمریض:
« یَجِبُ عَلَیکَ أنْ تأکُلَ الفاکِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاکهة مفیدٌ.»
قال المریض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلک.»
سَألَ الطبیبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاکهـﺔٍ تُحِبُّ ؟>
فأجابَ المریض:< الموز و الرَّقّـﻰ.>
پزشک به بیمار گفت:
< باید میوه را با پوستش بخوری. چون پوست میوه مفید است.>
مریض گفت: <بسیار خوب، این کار را انجام خواهم داد.>
پزشک سؤال کرد: « حالا به من بگو چه میوه ای دوست داری؟»
مریض جواب داد: « موز و هندوانه»
الابتسامةُ الرابعةُ (۴)
قالَت الوالدةُ لِطَفلَتِها:
« اِذهَبـى إلی ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافیةٌ أم غائمةٌ؟
ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ:
« آسفة یا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلی السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ کانَ شدیداً.»
مادر به دختر کوچکش گفت:
« به حیاط خانه برو و ببین آسمان صاف است یا ابری؟
کودک رفت ، سپس برگشت و گفت: «متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه کنم.
آخر باران شدید بود». پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:لطیفه عربی, :: 10:56 PM :: نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
زبان عربي به عنوان يكي از زبانهاي غني و پر جاذبه كه علاوه بر تاريخ طولاني از گستردگي شايان توجهي برخوردار است ، داراي ويژگيهاي قابل توجهي است كه فراگيري و آموزش آن را اهميت بيشتري مي بخشد . ساختارهای بديع و دل انگيز ؛ فراواني واژگان ؛ پويايي پذيرش از ديگر زبانها، تنوع در تعبير و استواري در نظام زباني از مهم ترين ويژگيهاي اين زبان است . زبان عربي به عنوان زبان كتاب جاودان الهي و ميراث پر بهاي اسلامي از حديث و تاريخ و تفسير وجه مشترك ميان مسلمانان جهان مي باشد . همچنين جمعيت انبوهي كه از خاورميانه تا شمال افريقا و مرزهاي جنوب شرق آسيا با اين زبان گفتگو مي كنند و گستزش وسائل ارتباط جمعي همچون شبكه هاي ماهواره اي و اينترنت، مجلات و نشريات متعدد روز به روز بر دامنه زبان عربي مي افزايد و اهميت فراگيري و استفاده از اين زبان را دو چندان مي كند . اين ضرورت براي فارسي زبانان كه از طرفي دلدادگان معارف ديني و نيازمند به استفاده از منابع اصيل آن مي باشند و از طرف ديگر زبان آنان با زبان عربي آميختگي فراوان داشته و ادبيات مشترك اين خاستگاه را تقويت ميكند، از درجه بالاتري برخوردار است . ضمناا ارتباط و پيوند همه جانبه با محيطهاي عربي بويژه كشورهاي مجاور موجب ميشود كه زمينه فراگيري و آموزش زبان عربي بيش از پيش در ايران رونق گيرد. زبان عربی یا زبان تازی، بزرگترین عضو از شاخه زبانهای سامی است. و با زبانهای عبری و آرامی همخانوادهاست.این زبان دارای ۴۲ صیغه میباشد که ۱۴ تای ان ماضی و ۱۴ تای بعدی مضارع و۱۴ تای بعد از آن آینده میباشد. عربها این زبان را «لغة الضاد» نیز مینامند زیرا تنها زبانی است که دارای ضاد صامت است. (در زبان آلبانیایی پس از پذیرش اسلام و نفوذ زبان عربی، حرف ضاد وارد آن شد.) پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:تاریخجه ی زبان عربی, :: 10:38 PM :: نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
سافر أب إلى بلد بعید تارکا زوجته وأولاده الثلاثة..سافر سعیا وراء الرزق وکان أبناؤه یحبونه حبا جما ویکنون له کل الاحترام.
أرسل الأب رسالته الأولى إلا أنهم لم یفتحوها لیقرءوا ما بها بل أخذ کل واحد منهم یُقبّل الرسالة ویقول أنها من عند أغلى الأحباب..
وتأملوا الظرف من الخارج ثم وضعوا الرسالة فی علبة قطیفة.. وکانوا یخرجونها من حین لآخر لینظفوها من التراب ویعیدونها ثانیة.. وهکذا فعلوا مع کل رسالة أرسلها أبوهم.ومضت السنون وعاد الأب لیجد أسرته لم یبق منهم إلا ابنا واحدا فقط فسأله الأب: أین أمک؟؟ قال الابن : لقد أصابها مرض شدید , ولم یکن معنا مالا لننفق على علاجها فماتت. قال الأب: لماذا؟ ألم تفتحوا الرسالة الأولى لقد أرسلت لکم فیها مبلغا کبیرا من المال . قال الابن: لا.. فسأله أبوه وأین أخوک؟؟ قال الابن: لقد تعرف على بعض رفاق السوء وبعد موت أمی لم یجد من ینصحه ویُقومه فذهب معهم . تعجب الأب وقال: لماذا؟ ألم یقرأ الرسالة التی طلبت منه فیها أن یبتعد عن رفقاء السوء وأن یأتی إلیّ رد الابن قائلا: لا...
قال الرجل : لا حول ولا قوة إلا بالله.. وأین أختک؟ قال الابن: لقد تزوجت ذلک الشاب الذی أرسلت تستشیرک فی زواجها منه وهی تعیسة معه أشد تعاسة . فقال الأب ثائرا: ألم تقرأ هی الأخرى الرسالة التی اخبرها فیها بسوء سمعة وسلوک هذا الشاب ورفضی لهذا الزواج قال الابن: لا لقد احتفظنا بتلک الرسائل فی هذه العلبة القطیفة..دائما نجملها ونقبلهاولکنا لم نقرأها...
***
تفکرت فی شأن تلک الأسرة وکیف تشتت شملها وتعست حیاتها لأنها لم تقرأ رسائل الأب إلیها ولم تنتفع بها, بل واکتفت بتقدیسها والمحافظة علیها دون العمل بما فیها ثم نظرت إلى المصحف..إلى القرآن الکریم الموضوع داخل علبة قطیفة على المکتب یاویحی ...! إننی أعامل رسالة الله لیّ کما عامل هؤلاء الأبناء رسائل أبیهمإننی أغلق المصحف واضعه فی مکتبی ولکننی لا أقرأه ولا أنتفع بما فیه وهو منهاج حیاتی کلها فاستغفرت ربی وأخرجت المصحف.. وعزمت على أن لا أهجره أبدا. ----کلمه های سخت-----
جم: زیاد, فراوان یکنون له کل الاحترام : برای او احترام زیادی قائل بودند, به او خیلی احترام می گذاشتند أغلى: عزیز ترین (صفت تفضیلی از غالی) یُقبّل: می بوسد الظرف: پاکت نامه ثائر: بسیار خشمگین(در اینجا) علبة: قوطی , بسته
قطیفة: مخمل أصابها مرض: دچار بیماری شد (فاعل مرض است) من حین لآخر: هر چند وقت یک بار ننفق على علاجها: خرج درمانش کنیم تعیسة: بدبخت رفض: رد کردن , مخالفت کردن تشتت شملها: از هم پاشید یاویحی: وای برمن, ای وای عزمت: تصمیم گرفتم نامه ها
مردی همسر و سه فرزندش را ترک گفته و در پی روزی خود و خانواده اش، راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و دوری او برایشان بسیار دشوار بود... مدتی بعد، پدر نامه ای به همسر و فرزندانش فرستاد. نامه که به خانه رسید، بچه ها یکی یکی آنرا در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیز ترین کسمان است. سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند و نامه را بخوانند، آنرا در کیسه مخملی زیبایی قرار دادند.هر چند وقت یکبار هم نامه را ازکیسه درآورده و به آن چشم می دوختند. سپس غبار نشسته بر رویش را پاک کرده و آنرا دوباره در کیسه می گذاشتند. نامه های دوم و سوم و... پدرشان هم رسید ولی بچه ها همین کار را با آن نامه ها هم تکرار کردند. سالها گذشت...پدر برای دیدن همسر و فرزندانش به خانه برگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی را در خانه نیافت. از او پرسید: مادرت کجاست؟پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!پسر: نه... نامه را باز نکردیم. پدر: برادرت کجاست؟ پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده و روز و شب را با آنان می گذراند...پدر: مگر نامه دومم که در آن از او خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟! پسر: نه... پدر: لا اله الا الله ...! خواهرت کجاست؟ پسر: باهمان پسری که از مدتها خواستگارش بود ازدواج کرد.الان هم اصلا احساس خوشبختی نمی کند و زندگی سختی دارد.پدر با عصبانیت تمام گفت: یعنی او هم نامه من را نخواند؟! من که در نامه هایم نوشته بودم این پسر آدم آبرو دار و خوشنامی نیست و من با ازدواج او با دخترم مخالفم! پسر: نه... نامه ها را بوسیده و در یک قوطی مخملی، تمیز و مرتب نگهداری کرده ایم... اما تاحالا هیچ کدام را نخوانده ایم. *** به حال این خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید و خوشبختیش را از دست داد، آنهم فقط به خاطر اینکه بچه ها نامه های پدرشان را نخواندند و به بوسیدن و تقدیسش اکتفا کرده و به آنچه پدرشان درآن نوشته عمل نکردند.سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.وای بر من...رفتار من با نامه های خدا دقیقا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است!من هم قرآن را در قوطی قشنگی قرار داده و در گوشه ای رها کرده ام...در حالیکه خداوند آنرا برای راهنمایی و هدایت من فرستاده است. إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا(به راستی که این قرآن به درست ترین راه هدایت می کند و به مومنانی که کردار نیکی دارند مژده پاداشی بزرگ میدهد.)
در آن لحظه از خدایم طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را به دست گرفته و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم. پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 2:27 PM :: نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
يا رب العالمين
![]() ![]() |