درباره وبلاگ


این وبلاگ توسط فاطمه قائمی پناهیان با راهنمایی استاد محترم عربی سرکار خانم نانکلی مدیریت می شود. شما در این وبلاگ شاهد مطالب عربی ،داستان کوتاه و شعر وتصاویر عربی وهمچنین دایره المعارف عربی و نکات زیبای این زبان شیرین و...خواهید بود. در صورت تمایل میتوانید در این وبلاگ عضو شوید و از امکانات بیشتر برخوردار شوید.لطفا پس از بازدید به وبلاگ امتیاز دهید و نظر خود را به ما ارائه دهید.ونیزمیتوانید خیلی ساده باما تبادل لینک فرمایید. اعضای وبلاگ میتوانند برای ما مطالب جالبشان را قرار دهند.پس از تائید مدیریت وبلاگ به نمایش گذاشته خواهد شد.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 29
بازدید کل : 33766
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

پرواز با بال های عربی
به وبلاگ من که مخصوص زبان شیرین عربی و دوست داران این زبان است خوش آمدید.




 

 

التقت شجرة بخروف یوماً، وكانت الشجرة تتمنى أن تكون مثل المطر، فقال لها الخروف أن ترضى بما هی علیه
فقالت الشجرة عاتبة

قد لا أفهم كثیرا فی مثل هذه الأشیاء .. لكن كیف تكونین مثل المطر .. أنا أظن أن المطر مطر

 والشجرة شجرة والخروف خروف .. فكیف تكونین مثل مطر 
أجابت الشجرة 
 اسمع یا صدیقی ، سأوضح لك ، إن المطر یعطی ویفید الآخرین كثیرا ، أما نحن ففائدتنا محدودة جدا ، لماذا لا نكون مثل المطر
قال الخروف بحزن مع أنه لم یفهم تماما ما المقصود من كلام الشجرة ، وكان یظن أنها تفهم كل شیء 
 معك حق یا صدیقتی الحكیمة ، كم عطاؤنا قلیل أمام عطاء المطر..لكن ماذا نستطیع أن نفعل ، من الصعب أن یصیر الواحد

 منا مطرا .. مثلا أنا لا أستطیع أن أتخیل نفسی حبات مطر ، ولا أستطیع أن أراك تهطلین مثل المطر 
قال الشجرةكأنك لم تصل إلى معنى ما أرید .. ببساطة یا صدیقی الخروف أتمنى أن أعطی كثیرا لأكون مثل المطر
قال الخروف 
 ربما فهمت .. أقول ربما .. على كل المطر رائع وأنت رائعة ، مثلا أنا أظن أنك أفضل منی بكثیر لأنك شجرة ولأننی خروف ، أنت تعطین

كل واحد منا یؤدی وظیفته الرائعة فی العطاء ، وكما قیل من یعطی یستحق الحیاة ، وما دمنا نعطی فنحن نستحق الحیاة 
شعر الخروف بالكثیر من الفخر وقال
ولكن هل قیمتنا مثل قیمتك أیها المطر 
 مادمنا لا نستطیع الاستغناء عن عطائك وعطائی وعطاء الشجرة، فالقیمة متساویة ، وأظن أنه لا قیمة لأحد بدون الآخرین

تابع المطر هطوله بسرور ، وكانت الشجرة سعیدة وهی تعانق حبات المطر ، أما الخروف فكان یجری بمرح متجها إلى بیت صاحبه

 

 أكثر بكثیر ، هذه حقیقة ، فهل أستطیع أن أكون شجرة على أقل تقدیر قبل أن أكون مطرا 
كانت حبات المطر تسمع هذا الحوار الطریف الجمیل وتتمایل بفرح، ورأت أن تتدخل فقالت 
 كل ما تقولینه یا صدیقتی الشجرة غیر صحیح .. أیضا ما تقوله یا صدیقی الخروف غیر صحیح .. علینا أن ننظر إلى الحیاة بشكل یكون فیه

 الكثیر من العمق .. كل واحد یقدم حسب استطاعته ، وعطاء كل واحد منا عطاء رائع لأنه یكمل عطاء

 الآخر ما الذی یجری لو أن كل شیء تحول إلى مطر


قالت الشجرة
ولكن لماذا لا نعطی أكثر ؟؟ العطاء شیء جمیل  لماذا أنت أفضل منا فی عطائك 
أجابت حبات المطر بهدوء  
 كلنا نتعاون فی العطاء .. أنا أعطی ، أنت تعطین ، الخروف یعطی ، كلنا نعطی ونفید ، لیس هناك أقل وأكثر فی عطائنا

 

هناك من یعطی كما یعطی المطر ، هذه حقیقة .. فلماذا لا أكون مثل المطر 
قال الخروف

 


لا یا صدیقی لا .. ولكن المطر یعطی الكثیر ، وأتمنى بصراحة أن أكون مثله .. لیس هناك أجمل من العطاء ، وكما ترى فلیس



سه شنبه 27 تير 1391برچسب:داستان,کوتاه,عربی, :: 6:46 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
نوای دلنشین تک تک واژه¬ها، عبارات و جملات در تک تک آیه¬های قرآن زبان تحسین هر مستمعی را گشاده و باب بخش دیگری از اعجاز این معجزه الهی را فراسوی درک و فهم بشری خواهد گشود که تنها تا حد سطح شعور و رشد بشر در شاخه¬های مختلف قابل درک و فهم است.
هنرهای مختلفی چون شعر، ادبیات، موسیقی و تئاتر در قرآن به عنوان معجزهء خاتم النبیین، نبی مرسل محمد مصطفی (ص¬) به اوج شکوهمندی رسیده¬ است که هیچ هنرمندی قادر به خلق اثر هنری برتر از آن نخواهد بود و در هر عصر و دورانی تنها به بخشی از عظمت و شکوه و حتی هنرهای دیگری در آن دست می¬یابند که این امر بیانگر اعجاز در قرآن است.
موسیقی به عنوان یکی از معدود هنرهای تاثیرگذاری است که روح و قلب انسان را با خود درگیر می نماید و بنا به ذات و باطن آن تاثیر مخرب و یا سازنده¬ای را در روح بشر به جای
گذارده ، در قلب رسوخ کرده و با خود همراه می¬سازد.
"ناهید دامن¬پاک" به عنوان یکی از محققین قرآنی این موضوع را به بیانی زیبا و موجز به تفسیر کشیده است.
جنبه موسیقیایی قرآن به نحوی است که شنونده آن از هر قشر و زبان و ملیتی باشد وزن و
آهنگ تک تک آیه¬ها، عبارات و وارژه¬های را حس می¬کند حتی اگر با زبان عربی آشنایی
نداشته باشد قادر به درک زیبایی و موزون بودن آن خواهد بود و از لذت روح¬پرور آن سرشار
خواهد شد.
این نظریه که تنها اعراب به دلیل عرب زبان بودن قادر به شناخت، اشراف و درک دقیق و درستی از زیبایی و اعجاز قرآن داشته باشند، قابل قبول نبوده و رد می¬شود.
تلاوت آیه¬های قرآن چون نغمه¬ای آهنگین بر دل می¬نشیند و زیبایی آن با حس درک می¬شود، چنانکه شاید هرگز هیچ هنروری کلامی بدین سان رسا و آهنگین و ترانه¬ای دلنشین خلق نکرده است.
موسیقی و هرمونتیک در آیه¬های قرآن از دو جنبه موسیقی بیرونی و ظاهری و نیز درونی و محتوایی قابل بررسی است.
موسیقی بیرونی قرآن همان ضرباهنگ و وزن آیه¬های آن است که در وهله اول هر شنونده¬ای را به جانب خود می¬کشاند و مستمع از آن مستفیذ و سرشار می شود.
بهره¬گیری از وجوه، آرایه¬ها و صناعات ادبی در بطن عبارات دلنشین آن ریتمی موزون را در بیان و ادا ایجاد می¬نماید که موجب لحن و وزنی شعرگونه و هرمونتیک کلمات آسمانی این کتاب مقدس می¬شود.
سجع ، جناس و بکارگیری قافیه¬های مشترک موسیقی کلامی را در آیه ها ایجاد می¬نماید که مکرر مورد توجه و بررسی¬های اهل فن قرار گرفته که نتایج چشمگیری نیز بدست آمده است.
که اغلب وزن و ریتم انتخابی تا پایان سوره حفظ می¬گردد.
اگر نحوه چینش و ادا و آهنگ و وزن واژه¬های آیات 22-1 سوره "النجم" را مورد مطالعه قرار دهیم به این امر دست خواهیم یافت که حذف و یا افزودن و حتی جابجایی واژه¬ها در این آیات وزن و هارمونی آن را از بین می¬برد و نظم در قافیه به هم خواهد خورد.
تا شاید بتوان بیشتر قدر این نعمت آسمانی و یادگار محمد مصطفی را نزد ملت خویش پاس داشت و از حظ روحی و معنوی آن بیش ار پیش بهره¬ها برد و روح را در زلال معنویت شستشو داد و دل را در دریای معرفتش رها ساخت تا گوهری باشد بر جان خسته و امیدی بر تن در بند.
گیرایی قرآن به حدی است که اگر دل عاشق و مخلصی بدان روی آورده، هرگز احساس غربت و تنهایی و خستگی به جانی که عشق حق را در خود جای داد راه نخواهد برد و دشنه
شیطان کارگر نخواهد افتاد، که این است غزل زندگانی و آب حیات جاوودانی که بشر از دورانی دور و کهن آرزوی دست یابی به آن را در دل می پروراند ولی خداوند شایسته دید این نعمت را بر ملت و مردم ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص¬) ارزانی دارد و با ولایت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع¬) آن را زینت بخشد و نعمت را بر مردم تمام نماید.
این محقق معتقد است ارتباط شرایط زمانی و مکانی با نوع و میزان معجزات الهی همسویی داشته و هماهنگ است چراکه در زمان نزول قرآن بر قلب پیامبر و شرایط زمانی دوران و عصر زندگانی گهربار پیامبر اسلام (ص¬) فن شعر و شاعری در اوج خود بوده است و نزول قرآن خط بطلانی بر آن کشید و به زیباترین شکل ممکن بیان شد به گونه¬ای که آن اشعار بلند و بالا چنان در نزد قرآن و آیه¬های دلنشینش ناچیز شده که به آن اتهاماتی روا کردند.
اعراب جاهیلت به سبب دارا بودن ویژگی¬های ذکر شده چون مسجع ، مقفع و موزون بودن در قرآن آن را سحر، شعر و افسون می¬خواندند.
کلمات گوشنواز قرآن چنان بر دل¬ها حک می¬شد که دیگر نمی¬توان ترکیب و کلماتی رساتر، موزون¬تر، گیراتر و روح نوازتر از آن خلق کرد که در همه دوران¬ها بتوان آن را معجزه خواند و همیشه از آن لذت برد چراکه قرآن مخزن الاسراری است که همیشه سری از اسرار الهی را می¬توان در آن یافت و هیچ گاه به حقیقت و عظمت آن نرسید.
موسیقی ظاهری و بیرونی را تنها بخشی از این اسرار نهفته در قلب آیه¬های قرآن است که تنها بر عاشقان حق و حقیقت رخ می¬نمایاند که دل را مامن امن یاد و ذکر الهی می¬دانند نه تفرجگاه شیطان.
موسیقی درونی و محتوایی قرآن نیز بخش دیگری از اعجاز موسیقیایی آن است که باید مورد توجه قرار گیرد چراکه نظم آهنگ درونی قرآن که همچنین متاثر از موسیقی بیرونی آن نیز است به دلیل جلالت تعبیر و ابهت بیان آیه¬ها و عبارات آن است که به عبارتی از مغز کلام و کنه و باطن آن گرفته شده است.
این بخش تلفیقی از زیبایی در لفظ و شکوهمندی معنی است که احساس شگفت¬انگیزی را در قلب و روح انسان ایجاد می¬نماید و دخیلی ناگسستنی از جنس دل بر ضریح وحدانیت و معنویت خواهد بست و پل ارتباطی مستحکمی بر عرش الهی و آن وادی والاست.
معانی ، مضامین و محتوای آیات چنان عظیم است که با موسیقی بیرونی بکاررفته در آن به بهترین وجه می¬توان این دریای خروشان معنا را به مستمع آن انتقال داد.
این محقق آیات 85-75 سوره "الشعراء" را به عنوان نمونه¬ای ذکر می¬کند که در حین تلاوت آن آهنگ دلنشینی به گوش جان می¬رسد که با قافیه¬های "ین" بیان می¬شود دل را می¬نوازد و موسیقی لطیفی را ادا می¬نماید.
آوردن عباراتی با قافیه "ین" در دستور زبان عربی ایجاد کننده نوعی آهنگ و وزن درونی است که در این آیات و در بسیاری از سوره¬ای قرآن دیده و شنیده می¬شود و آیات مذکور نیز دارای چنین ویژگی هستند که آهنگ خاصی را ایجاد می¬نماید.
انتخاب و بیان هر قافیه در آیات قرآن بیانگر نوع ، شدت و ضعف، قهرآمیز و یا امیددهنده
و بشیر و نذیر بودن معنی و مضمون آیات است که به صورت نرم و لطیف و یا شکسته و
آمرانه بیان شده است.
بیان تقطیع و ساکن ، آیه¬های کوتاه و شکسته و قافیه¬های "اد" ، "ین" و "ون" در آیات قرآن
احساس آرامش، ترس و هراس را به شنونده منتقل می¬سازد.
قرآن برای بیان و توصیف جهنم و عذاب آخرت از عبارات و واژه¬های شکسته استفاده نموده است تا ترس و وحشت از آتش جهنم و کیفیت آن را به مستمع انتقال داده و در مواردی نیز که به توصیف بهشت و نعمات بهشتی خداوند می¬پردازد از عبارات سود جسته که شنونده مفهوم واحساس شعف و شادی و رضایت را در قلب خود حس نماید.
قاریان قرآن نیز با رعایت این امر و در نظر گرفتن مفاهیم و محتوای آیات و ترکیب این دو امر سعی در انتقال این احساس و ادراک دارند.
برطبق سخنان خانم "دامن پاک" برخی آیات و سوره¬های وجود دارد که فاقد قافیه و وزن
و ضرباهنگ درونی است ولی باز می¬توان نوای خوش واژه¬ها و عبارات آن را درک کرد.
وجود سمفونی از دیگر مشخصه¬ها و ویژگی¬های برتر در خصوص اعجاز موسیقیایی قرآن است که در آن با نوایی آهنگین به بیان داستان پرداخته می¬شود.
امروزه سمفونی¬ها بدون کلام ساخته شده که سیر و توالی حوادث و رویدادهای یک انقلاب در آهنگ و موسیقی به شنونده منتقل می شود و سمفونیی موفق را می¬توان موفق دانست که این امر در آن لحاظ شده باشد، گویی حوادث در دل آن نغمه¬ها جای گرفته و مخاطب قادر به همزادپنداری و برقراری ارتباط با موسیقی است و سمفونی¬ انقلاب فرانسه نیز از جمله سمفونی¬های ساخته شده بشری است.
قرآن نیز در سوره "طه" در آیات 98 -77 داستان زندگی حضرت موسی (ع¬) را از ابتدا تا انتها از مبعوث شدن موسی، معجزات، هلاکت فرعونیان و هجرت بنی اسراییل و واقعه کوه صحرای سینا را به صورت سمفونی بیان کرده است.
در حالی که این سوره منصوب به پیامبر اکرم (ص¬) است، داستان زندگی حضرت موسی (ع¬)
را به تصویر کشیده است و سمفونی نابی را خلق کرده است.
براستی قرآن را می¬توان سرشار از علم، حکمت و نبوغی دانست که فهم و درک بشری را یارای رقابت با آن نیست و در همه دوران و اعصار چون نگینی تابناک بر تارک هستی خواهد درخشید و نام اسلام با آن تا ابدیت خواهد ماند و جاودانه می¬شود.
مسلمانان زیر لوای این درخت الهی و تمسک به ائمه اطهار (ع) در بهشت موعود خواهند زیست اگر به حقیقت کتاب الهی دست یافته باشند.

 


چکیده:

روابط گوناگون میان معانی واژگان در عبارات قرآنی‏ یکی از شیوه‏های پر کار برد در بهره‏گیری از بدیع معنوی‏ در آیات قرآن است.در این میان،تضاد معنایی و تقابل‏ بین معانی بخشهای مختلف کلام آرایههای متنوعی را پدید می‏آورد که یکی از ارکان اعجاز ادبی قرآن را تشکیل‏ می‏دهد.اما نقش طباق و تضاد در قرآن به زیبایی آفرینی‏ محدود نمی‏شود،بلکه در تبیین برخی مفاهیم و آشکارتر نمودن بعضی معانی در پاره‏ای از عبارات قرآنی نیز تأثیر بسزایی دارد.این ویژگی متناسب با گونه متمایز و برجسته بلاغت در قرآن است که در آن آرایههای ادبی و عناصر زیبایی آفرین و زینت بخش سخن در همه یا اغلب‏ موارد هماهنگ با شیوایی،روانی و سلاست کلام و در راستای تبیین معنی و تسهیل فهم آن برای مخاطب‏ می‏باشد.در مقاله حاضر نگارنده کوشیده است این‏ ویژگی بالغت قرآن را در آرایه تضاد یا طباق و ملحقات‏ آن مانند مقابله،تناقض و رجوع مورد به بررسی قرار دهد.

کلید واژها:تضاد،طباق مقابله،تناقض،رجوع،آرایهادبی.

بر اساس دیدگاه عموم علمای بلاغت،طباق(تضاد، مطابقه)عبارت است از آوردن دو کلمه با معانی متضاد در کلام.هر چند ضرفا گرد هم آمدن دو کلمه متضاد را طباق‏ به شمار آورده و شرط نکرده‏اند که ذکر توأمان دو کلمه‏ متضاد در صورتی طباق به شمار می‏آید که آفریننده زیبایی‏ موجب زینت کلام باشد ولی به طور معمول در سخن‏ ادبا و بلغا طباق به گونه‏ای است که تقابل دو معنی را برای‏ مخاطب خوشایند و لذت بخش می‏نمتید.

«الطباق هو الجمع بین لفظین متقابلین فی المعنی... فیکون تقابل المعنیین و تخالفهما ممّا یزید الکلام حسنا ز طرافة».1

 

لاتعجبی یا سلم من رجل‏ ضحک المشیب برأسه فبکی(دعبل خزاعی)

شاعر،سپیدی موی سر را به دندانهای سپید انسان‏ خندان تشبیه کرده،انگار میان خنده و گریه ناشی از مشکلات پیری تقابل معنایی زیبایی را پدید آورده است تا آنجا که ثعالبی در این باره می‏نویسد:«این زیباترین سروده‏ دعبل است که نام و یاد او را مشهور و پایگاه سخنش را والا نموده است.»2همچنین در این سخن حکیمانه

آرایه تضاد در قرآن

  امیر المؤمنین که«اذا تم العقل نقص الکلام»3بدون تردید طباق میان«تم»و«نقص»یکی از عناصر زیبایی آفرین‏ می‏باشد،همچنانکه تضاد میان خنده و گریه در سخن‏ دیگر آن حضرت:

«ان الزّاهدین فی الدینا تبکی قلوبهم و ان‏ ضحکوا»

4در قرآن نیز بسیاری از آیات طباق سبب‏ تحسین و تجمیل کلام و موجب آرایش سخن است برای‏ مثال:

«تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتّی»

(حشر/14)که در توصیف منافقین است پندار اتحاد و همبستگی ظاهری‏ آنان را با اشاره به تشتت و تفرقه باطنی ایشان به زیبایی نفی‏ نموده است.یا آنجا که می‏فرماید:

«ءأمنتم من فی السماء ان‏ یخسف بکم الارض»

(ملک/16)تهدید هولناک و رعب انگیز خداوند نسبت به بندگان با تعبیر زیبایی که ناشی از تقابل‏ میان آسمانو زمین است شکوه و زیبایی افزونتری یافته‏ است.همچنین در آیه

«فکیف تتقون ان کفرتم یوما یجعل‏ الوالدن شیبا»

(مزمل/17)منظره ترسناک و رعب آوری که از فضای حاکم بر روز رستاخیز ترسیم شده است مرتبط با تقابل میان تعبیر«ولدان»و«شیب»می‏باشد.آنجا که از دوستی با دشمنان خدا نهی می‏فرماید:

«لا تترکوا قوما غضب‏ اللّه علیهم»

(ممتحنه/13)زیبایی تعبیر،مرتبط با آشکار نمودن‏ زشتی عمل مورد نهی است که از مقابله دوستی و دشمنی‏ فهمیده می‏شود.

 

 



چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:آرایه ,تضاد, در, قرآن, کریم, :: 9:21 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

              

 



سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:خوشنویسی,عربی,خط نسخ, :: 12:13 AM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

 

 


 

انسان در قرآن کریم

      

در قرآن کریم می خوانیم:

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً

بگو: هر کس فرا خور سرشت و عادت و روش خویش کار می کند، و پروردگار شما داناتر است به آن که راه یافته تر است .

این معیاری است استوار برای بررسی اختلاف شیوه ها و روش ها و طریق های زندگی وسلوک آدمیان. در این سخن هم اقرار و باورداشت این اختلاف و تنوع را می بینیم و هم تأکید بر این که در ورای ظاهر این رفتارهای گوناگون، باطنی است که از شعوری بیدار و زنده ریشه می گیرد و همان است که این شیوه ها را ترسیم می کند و این تمایزها را پدید می آورد.

تعبیر «شاکله» طبیعت کیان انسانی را نمود می بخشد که کیانی است زنده و جاری وساری. هرگاه می بینیم کسی در برابر پدیده ای خاص، رفتاری معین بروز می دهد، باید آن را در چارچوب همین کیان و شخصیت انسانی وارسی کنیم و آنگاه، می توانیم دربارة وی و نظرگاهش رأی دهیم. نیز از همین رهگذر می توانیم موضع او را تحلیل نماییم و رفتارش را ریشه یابی کنیم.

همان گونه که هر انسان دارای شاکلة ویژة خویش است، هر امّت نیز شریعت و منهاج و راه خود را دارد. این شاکلة فردی یا جمعی، برخاسته از موضع انسان یا امّت با دیدگاهی معیّن و رویکردی خاص است؛ بدین معنا که آن فرد یا جامعه به یکی از مقاصد حیات انسانی نظر دارد و نه به همة آن ها. این همان چیزی است که آن را التزام و پایبندی می نامیم. این التزام سبب می شود که به دیگر وجوه حیات ننگریم و خود را به وجهی خاص از این وجوه محصور و منحصر کنیم. این التزام نمی تواند امکانات و توانمندی های فطرت انسانی را بروز دهد و آن را از گستره و عمق و قدرتش فارغ می سازد. این التزام حتی اگر برخاسته از ذات انسانی باشد، بیشتر شبیه به نوعی قدرت پلیسی است که نمی تواند در روح انسان نفوذ کند و باور و یقین قلبی اش را برانگیزد و با درونش سازگاری یابد و جانش را در قلمرو خویش گیرد. هرگونه ناگریزی و ناگزیری با فطرت انسانی ناسازگار است و در نقطه ای به بن بست و چالش می رسد. در برابر این التزام و ناچاری و ناگریزی و پایبندی، وظیفه جای دارد. وظیفه دارای مبدئی فطری است و مسیر حیات انسانی را در گستره های فکری و اخلاقی و رفتاری مشخص می کند تا او را به شکوفایی و کمال رهنمون گردد.انسان در ذات و جان خویش به این وظیفه، تمایل می یابد و آن را نوعی الزام و اجبار نمی یابد؛ بلکه آن را با شکوه و اجلال می نگرد و احترامش به آن، نه به دلیل ترس و بیم، بلکه به سبب ابهت و بزرگی و شکوه آن است. پس حسی ایثارگرانه در برابر آن، در وجود انسان پدیدار می شود تا به وظیفه اخلاقی خود قیام کند.

هرگاه همه مذاهب و نحله های انسانی در اجتماع و اندیشه و دین را از آغازین روز حیات بشر بررسی کنیم، درمی یابیم که هیچ مذهبی نتوانسته فراگیری و گستردگی نقش وظیفه را ایفا کند. اسلام که خاتم ادیان است، آمد و حیات را وظیفه انسان قرارداد، یعنی وظیفه با همة معانی عام و گسترده اش که هر زمان و مکانی را از دور و نزدیک و گذشته و حال و آینده دربرمی گیرد و همة امّت ها را با هرگونه آداب و رسوم و فرهنگ شامل می شود. برای واکاوی این حقیقت، باید تصور اسلام را از حیات بررسی کرد.

پیشتر یاد کردیم که قرآن کریم می فرماید:

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.

و [به یاد آر] آنگاه که پروردگارت فرشتگان را گفت: من در زمین جانشینی برای مخلوق پیشین یا نماینده ای از خود خواهم آفرید، گفتند: آیا کسی را در آن می آفرینی که تباهکاری کند و خونها ریزد، در حالی که ما تو را به پاکی می ستاییم و تقدیس می کنیم؟ [خداوند] گفت: من می دانم آنچه شما نمی دانید.

پس ارادة الاهی این گونه بود که حیات مقامی جدید و تازه یابد، نه آن چنان که پیشتر فرشتگان بدان انس داشتند یا می شناختند. این دگرگونی مقام حیات که ارادة خدا بدان نشانه رفت، چند معنای دقیق دارد:

این مقام نو بسیار جدی بوده و در آن عبث و لهو و خرده کاری راه نداشته است.

این تحول به خودی خود، امری است عظیم و گرانقدر؛ زیرا به خدای سبحان پیوند دارد.

وجود با هرچیز و هرکس که در آن است، به خدای یگانة آفرینندة همه چیز بازمی گردد.

این کرة خاکی که جای زندگانی با همة زمینه های حیات است، آفریده شد تا این خلیفه بر آن پای گذارد. این تعبیر دارای معانی عظیم و ارجمندی است: هم جایگاه را می رساند و هم رسالت را. هم تکریم انسان است؛ زیرا نشان می دهد که خداوند خواسته تا انسان را جانشین خود در زمین سازد؛ و هم ویژگی او را نسبت به آفریده های دیگر بیان می دارد و مایة تمایزش را بازمی گوید. امّا این مقام و ویژگی عارضی نیست؛ بلکه پایدار است و از آنِ همة آدمیان است و در گسترة روزگاران استمرار دارد. لکن از آن جا که خلافت یک صفت است، باید ویژگی های آن مستخلف در این خلیفه باشد تا جانشین بودنش صدق یابد. حال که خلافت یک مقام است، باید این خلیفه دارای ویژگی های خدایی باشد تا بتواند خلیفة او در زمین گردد. پس اگر این ویژگی ها به انحراف گراید، دیگر آن مقام خلافت برجای نمی ماند. به عبارت دیگر، انسان در ماهیت خویش، دارندة آن ویژگی های خدایی است تا بتواند به مقام خلافت وی در زمین برسد. امّا باید این ویژگی ها را احراز و نگاهداری کند تا بتواند این مقام را حفظ نماید. این مقام بدان گونه نیست که انسان در آن جاودانه باشد و هرگونه و هرزمان که خواهد، با آن ارتباط برقرار کند. همین نشان می دهد که خلافت مقام و وصفی پویا و جاری و پرنشاط است، نه ساکن و ایستا و جامد؛ و از همین جا است که آن را رسالت هم می دانیم. انسانی که صاحب رسالت نباشد، دارای مقام خلافت نیست. همة مقتضیات این رسالت باید در انسان گردآید تا بتوان او را خلیفة خداوند دانست. انسان با همة توان خویش می تواند به این رسالت عمل کند و در این مسیر کاملا مختار و آزاد است؛ و به سبب همین آزادی است که فرشتگان برآشفتند و آن پرسش را از خدا کردند.

همة این زمین برای انسان آفریده شد یا توان گفت که حیات در این زمین برای او خلق گشت تا خداوند وی را به خلافت خویش در آن تکلیف بخشد. خلافت بدین معنا است که خداوند او را امین و ثقه شمرد و اگر چنین نبود، او را در زمین خلیفه نمی ساخت. پس این خلافت امانتی است بر عهدة انسان که هرگز نمی تواند از آن شانه خالی کند یا از مقتضیاتش تن بزند یا در برابرش مقاومت و خودداری نشان دهد. پس همة حیات امانتی است در دست انسان تا با آن، عناصر این خلافت را محقق سازد.

برای تأکید همین معنا است که خداوند فرماید:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً.

همانا ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، ولی از برداشتن پذیرفتن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و آدمی آن را برداشت پذیرفت ، براستی که او ستمگر و نادان است.

این آیه با عبارت انا عرضنا آغاز می شود که در خود، معنای آزادی و اختیار را دارد. هرگز نمی توان چیزی را به کسی عرضه و پیشنهاد کرد، مگر آن که برایش حق رد یا قبول فرض گردد و قدرت ارزیابی آن را داشته باشد. نیز عرضه متضمن معنای احترام و تقدیر نیز هست و تکریم انسان را نشان می دهد و از جایگاه والای او حکایت دارد. در ادامه، از امانت سخن رفته است. باید دید که مقصود از امانت در این جا چیست.

امانت دارای بار معنایی شامل و جامعی است که در عین حال، بر نوعی اهمّیّت و خطیر بودن دلالت دارد. امانت نشان می دهد که این وظیفه هم دقیق است و هم عمیق. دقیق است ؛زیرا انسان در ادای آن، در هر دو قلمرو حیات انسانی و طبیعی درگیر است. عمیق است؛ زیرا بیش از هرچیز، به ایمان بازمی گردد، ایمان به پروردگار و ذات انسانی خویش و حیات و وجود و همة بشریت. و نیز خطیر بودن را نشان می دهد؛ زیرا رعایت این امانت، فداکاری و ایثار و پاکبازی می خواهد. اگر امانت با این ویژگی همراه نگردد، عین بهره کشی ظالمانه است.

این آیه نشان می دهد که آن امانت بسیار عظیم و پرابهت بوده، به گونه ای که خداوند آن را بر آسمان و زمین و کوه عرضه کرده است و این ها از مهابت و شکوه آن، تاب تحملش را نداشته اند. طبیعت این هرسه لب به سخن گشوده و ترجمان آن سخن را خداوند چنین گزارش کرده است: فأبین أن یحملنها. معنای این ابا و سر باززدن چیست؟ گفتیم که این عرضه متضمن معنای حریت و آزادی است. پس بعید نیست که آن هرسه از پذیرش آن مختارانه سرباززده باشند. ابا نشان می دهد که این ها توان حمل آن بار بزرگ را نداشته اند. اگر آزادی و اختیار معنا نداشت، دیگر بی معنا بود که از تحمل و عدم تحمل سخن به میان رود؛ چرا که مقصود از ابا، نپذیرفتنی مختارانه است. کلمة اشفقن در پی همین تعبیر تأکید می کند که مهابت آن امانت در حد و اندازه ای بوده که آسمان و زمین و کوه با همة صلابت و بزرگی واستواری شان از آن بیم ورزیدند و ضعف خود را در تحمل این امانت اقرار نمودند.

سپس ناگاه و بی مقدمه از این سخن می رود که انسان آن را پذیرفت. این یکبارگی از چه رو است؟ چرا انسان در این باره نیندیشید و در معنای این امانت تدبر نکرد؟ چرا تحمل یا عدم تحمل خود را ارزیابی نکرد؟ این نشان می دهد که طبیعت حیات انسان و فطرت ناب وی بر اطاعت بوده؛ و آن گاه که خداوند این امانت را به وی عرضه کرده، او بر مبنای فطرت ناب دست نخورده اش حتی به خود فرصت درنگ و انتظار نداده و این امانت را پذیرفته است. همین حکایت دارد که غایت حیات انسان در زمین، حمل این امانت بوده؛ به گونه ای که انسان در پذیرش آن لحظه ای هم درنگ نکرده است.

نکتة درخور نظر این که هنگام پذیرش این امانت، از انسان سخن می رود و نه خلیفه. یعنی پذیرندة این بار، بیش و پیش از هر عنوان دیگر، انسان است؛ با همة ویژگی های انسانی اش. سپس با قبول این امانت، به مرتبة خلافت خداوند ارتقا یافته است. گویا خدا او را آفریده تا با پذیرش این بار گران، ارتقایش بخشد و فرازش برَد. در عین حال، می توان از این تعبیر برداشت کرد که انسان، با ظرفیت و توان انسانی، این بار گران را پذیرفت؛ پس هیچ مانعی نباید او را از ادای این امانت غافل سازد و در برابرش بایستد. به عبارت دیگر، انسان با صرف نظر از هر وصف و عنوان دیگر، به این وظیفه تن داد؛ و همین رسالتش را مستمر و بی قید و جاودان می سازد.

اکنون می توان پرسید: «اگر چنین است، چرا خداوند انسان را در پذیرش این امانت، ظلوم و جهول می شمرد؟» راز این سخن آن است که حمل امانت کاری بر پایة آزمون و خطا است؛ و بسیار پیش می آید که برای ادای این وظیفه، انسان به خطا دچار گردد و به لغزش افتد. گاه پرده های وهم پیش چشم انسان کشیده می شود و بصیرتش را ناکارآمد می کند و بدین سان، وی به ظلم می افتد و کاری جاهلانه می کند. این تجربه آزمونی وجودی و آفرینشی و مربوط به همة هستی است و از مطلق انسان در آن سخن می رود؛ پس ممکن است کسانی در این آزمون دچار خطا نگردند، امّا جنس انسانی در معرض خطری سنگین برای انجام این وظیفه است. البتّه می توان گفت که این بیان در مقام انذار انسان نیز هست تا او بداند که به چه مسؤولیت سنگینی تن داده است و از آفاق پربیم آن باید برحذر باشد.

خدای سبحان به فطرت بشری این توان و امکان را عطا نموده که حیات و رشد خویش را تضمین نماید؛ و این امکان را با آزادی بخشیدن به وی محقق ساخته است.آزادی از حیات ریشه گرفته و حیات از آزادی؛ و فهم هیچ یک بی دیگری ممکن نیست. پس در این صحنة بی نظیر که از عرضة امانت بزرگ هستی به انسان یاد شده، از آزادی او با تصویری کامل و شامل یاد می گردد و در وجوه مختلف بر آن تأکید می شود تا اندیشه ها در آن به تأمل واداشته شود و بصیرت ها بر گرد آن بچرخد. یکی از آیات تصویرگر این آزادی کامل و شامل، این سخن پروردگار است:

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً

ما آدمی را از نطفه ای آمیخته نطفه مرد و زن بیافریدیم، او را می آزماییم و از این رو شنوا و بینایش ساختیم. ما راه را به او بنمودیم، یا سپاسگزار باشد و یا ناسپاس .

شعور یا احساس ذاتی انسان، نخستین مرتبة آزادی او است. این شعور یا احساس، آگاهانه و همراه با قدرت و اختیار است و به او این توان را می دهد که هرگونه خواهد بیندیشد یا عمل کند. از همین جا است که او می تواند به نقد و بررسی و واکاوی پردازد و حتی خود را آزادانه و هوشمندانه نقد کند و عیوب خویش را دریابد. این همان آزادی ای است که اسلام، انسان را به آن حرمت بخشیده و او را فراخوانده که همیشه از آن پاسداری کند:

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَ لْقَی مَعَاذِیرَهُ

بلکه آدمی بر نفس خویش بیناست که چه کرده و چه می کند هر چند که عذرهای خود را [بر گناه ] در میان آرد.

آن گاه که قرآن کریم ماهیت انسان و رسالت و ویژگی های فطری او را برابر ما نمایان می سازد، راهی را به ما نشان می دهد که این فطرت می پیماید. این جا است که قرآن رابطه میان انسان و ذات خویش، و نیز انسان و جامعة بشری و محیط طبیعی و اجتماعی او را احیا می سازد. این احیا با برانگیختن حس زیبایی شناسی در انسان صورت می پذیرد؛ یعنی برانگیخته می شود تا در آیات جمالی خداوند نظر کند و ژرف کاوی نماید و آن ها را به تماشا بنشیند. این جلوه های جمال در هر دو قلمرو پدیده های فلکی و طبیعی، ونیز پدیده های انسانی قابل بررسی هستند. اکنون به تماشای این دو قلمرو می نشینیم:

پدیده های فلکی و طبیعی

قرآن کریم چگونه آیات طبیعی و فلکی را به تماشا نهاده تا حس زیبایی شناسی را در نهاد انسان بیدار و شکوفا کند و آن را از پایه های شخصیتش گرداند تا برای تشخیص حق از باطل به یاری اش آید؟

شیوة قرآن در عرضة این آیات، از سه جهت متمایز است:

ساختار بیانی که پیشدرامد ذوق جمالی و حس زیبایی شناسی است.

ترکیب فکری که از رهگذر آن، عقل برای آزاداندیشی تربیت می شود و نیروی ارزیابی و ذوق نقد می یابد.

جنبة وجدانی. ساختار بیانی و ترکیب فکری دست به دست هم می دهند تا انگیزه های زیبادوستی و بهره گیری از جمال مظاهر هستی را که قرآن کریم تصویر نموده، در انسان بیدار کنند.

ویسلر می گوید: «طبیعت، به خودی خود، بسیار کم می تواند تصویری هنری به معنای واقعی بیافریند.» مقصود این است که انسان باید چشم خود را تربیت کند تا زیبایی را در طبیعت کشف کند و بنگرد و این، به تعبیر «سزان» نقاش، از راه تماس مستمر با طبیعت حاصل می شود. انسان، خواه هنرمند باشد و خواه نه، به ضرورت باید هوشمندی جمال شناسانه دربارة طبیعت بیابد. از این روی ، قرآن کریم همة مظاهر طبیعت را در تصویرگری های خویش پیش چشم انسان می آورد : فراز زمین و درون آن را؛ میان آسمان ها و درونش را؛ اعماق دریاها و سطح آن را.

هر تصویر طبیعی قرآن با ساختار بیانی و هنری و دلالت فکری خاص خود عرضه می شود و بدین لحاظ، باید پنج جنبه را در بررسی این تصویرها از نظر دقت گذراند:

تصویر بیانی که پیشدرامدی برای یافتن ذوق جمالی و برانگیختن حس زیبایی شناسی است.

جنبة فکری که آن تصویر هنری در ذهن برمی انگیزد و فکری زیباشناسانه از آن پدیدار می سازد. بدین سان، انسان توانا می شود تا تصوری کلی از آن فکرهای برآمده از تصور حسّی بیابد.

چگونگی ارتقایافتن و رشد انسان برای دستیابی به حس زیبایی شناسی و جمال یابی و نقد هنری.

منجر شدن این حس زیبایی شناسی به تربیتی ذوقی و نقادانه برای یافتن ایمان به تناسب و انسجام و سازگاری حیات و ارتباط زنده و پویا میان همة موجودات هستی.

انجامیدن این ایمان ذوقی به ایمان درونی و عقلانی به وجود و صفات خدای سبحان.



شنبه 6 خرداد 1391برچسب:زیبایی شناسی در قرآن, :: 5:39 AM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

برای فعل، بجز تقسیم فعل به ماضی و مضارع و امر، می توان هفت زمان دیگر بیان کرد که عبارتند از:

 الف - ماضی بعید: ( کان + اسم کان + قد + فعل ماضی ساده )

  کان الطالبُ قد ذهب إلی بیته. / الطالب کان قد ذهب الی بیته. ( دانش آموز به خانه اش رفته بود. )

  کان الطالبان قد ذهبا إلی بیتیهما. / الطالبان کانا قد ذهبا الی بیتیهما.

  ب - ماضی استمراری: ( کان + اسم کان + فعل مضارع )

کان الرجل یُسافر. / الرجل کان یسافر. ( مرد مسافرت می کرد. )

  کان الرجلان یسافران. / الرجلان کانا یسافران.

  ( نکته: تقدیم و تأخیر بین کان و اسم کان در هر حال جایز است. )

 ج - ماضی نقلی: ( قد + فعل ماضی )

  قد سافر زیدٌ. ( زید مسافرت کرده است. )

  ( نکته: فعلی با نام ماضی نقلی در زبان عربی وجود ندارد ولی حرف « قد » بر سر فعل ماضی به آن تحقّق می بخشد و وقوع آن را تأکید می کند. در حالیکه این حرف همراه فعل مضارع، شک و احتمال وقوع فعل را می رساند که در این صورت معنای این حرف در فارسی « شاید » است. )

د - ماضی ساده:

  سافر زیدٌ. ( زید مسافرت کرد. )

ه - حال محض: ( لام حالیه + فعل مضارع )

  لَیَکتبُ زیدٌ. ( هم اکنون زید می نویسد. )

و - مضارع:

  یکتب زید. ( زید می نویسد. )

  ز - آینده: ( س/ سوف + فعل مضارع )

  سَیُسافرُ زیدٌ. / سوف یُسافرُ زیدٌ. ( زید مسافرت خواهد کرد. )


 



سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:زمان افعال,عربی,نکات, :: 7:41 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

 

سِیاه:أَسوَد
سَبز: أَخضَر

آبی: أَزرَق

قَهوِه ای: بُنّی
خاکی: تُرابی
نارِنجی:بُرتُغالی
طَلایی:ذَهَبی
اَرغَوانی: أُرجُوانی

سِفید : أبیض
قِرمِز: أحمر

بُور: أشقَر

خاکِستَری : رَمادی

شِیری : حلیبی

بَنَفش :بَنَفسَجی
آبی روشن : أزرق فاتِح
آبیتِیره: أزرق غامِق

نوک مدادی: رَصاصی

ملاحظة:نوک مداد:خرطوش القلم
زرد:الأصفر
صورتی:الوردی



پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:رنگ ها در عربی و فارسی,رنگ عربی, :: 9:24 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

نزول قرآن به زبان عربى با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر(ص) (که عرب زبانند) یک جریان طبیعى است. هر سخنور و دانشمندى مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مى‏کند یا مى‏نویسد، مگر آن که پیمودن چنین مسیرى طبیعى به دلایلى، غیر ممکن باشد یا در پیش گرفتن رویّه‏اى دیگر ضرورى به نظر برسد.
خداوند در ارسال پیامبران و ابلاغ پیام‏هاى خویش همین رویه را تأیید کرده و به کار گرفته است: "و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه لیبیّن لهم فیضلّ اللَّه مَن یشاء و یهدى مَن یشاء و هو العزیز الحکیم؛ ما هر فرستاده‏اى را با زبان مردمش فرستادیم تا بتواند حقایق را براى آنان به روشنى بیان کند. پس خداوند هر کس را بخواهد، گمراه و هر کس را بخواهد، هدایت مى‏کند و او شکست‏ناپذیر و فرزانه است".(1)
رسولان الهى هم پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش مى‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگى و علمى آنان بیان مى‏کنند. بنابراین اگر قرآن به زبانى غیر از زبان عربى بود، جاى آن داشت که از حکمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود که چرا با این که مخاطبان عرب بودند قرآن به زبان دیگرى که مردم آن زمان نمى‏فهمیدند نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربى در درجه اوّل امرى طبیعى است
ثانیاً قرآن که به زبان عربى نازل شد، جلوى بهانه‏گیرى‏هاى اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غیر عربى بر آنان نازل مى‏شد، بهانه آنها این بود که این کتاب براى ما قابل فهم نیست. در سوره فصلت مى‏فرماید: "و اگر آن کتاب را به زبان عجمى قرار مى‏دادیم مى‏گفتند چرا آیاتش براى ما قابل فهم نیست".(2)
ثالثاً ملت اعراب دست کم اعراب معاصر زمان پیامبر(ص) نزول قرآن را از سوى فردى غیر عرب نمى‏پذیرفتند و اگر مثلاً پیامبر ایرانى بود و قرآن او به زبان فارسى بود، اعراب زیر پذیرش آن نمى‏رفتند.
در سوره شعراء آیه فرموده است: "و لو نزلنا على بعض الاعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین؛ اگر قرآن را بر شخصى غیر عرب نازل مى‏کردیم اعراب آن را نمى‏پذیرفتند".(3)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1. ابراهیم (14) آیه 4.
2. فصلت (41) آیه 24.
3. شعراء (26) آیه 198.



اداره پليس

 

سلام عليکم. عصبح‌ شما بخير. سلام عليکم.  صباح‌ الخير.

صبح‌ شما هم‌ به‌ خير باشد. متشكرم‌. وأنت‌َ بخيرٍ شُكراً.

شماره‌ تلفن‌ پليس‌ چند است‌؟ ما هُو رَقَم‌ُ تليفون‌ِ الشُّرطَة‌ِ (البُوليس‌)؟

مي‌خواهم‌ با پليس‌ تماس‌ تلفني‌ بگيرم‌.

أُرِيدُ أَن‌ْ أتَّصِل‌َ بِالبوليس‌ (الشُّرْطَة‌) اِتِّصالاً هاتِفِيّاً.

منظور شما پليس‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ است‌ يا پليس‌ شهري‌؟

تَقْصُدُ شُرْطَة‌َ المُرُور (شُرْطَة‌ السَّيْرِ) أو الشُّرطة‌َ المَدَنِيَّة‌؟

منظورم‌ پليس‌ شهري‌ است‌. أقْصُدُ الشُّرطة‌َ المَدَنِيَّة‌.

مي‌خواهم‌ فرماندة‌ پاسگاه‌ را ببينم‌ اگر امكان‌پذير باشد.

أَرْغَب‌ُ في‌ رُؤية‌ِ آمِرِ الثُّكْنَة‌ِ (المخْفَرِ) إن‌ْ أَمْكَن‌َ.

چرا؟ زيرا كيف‌ دستي‌ من‌ دزديده‌ شده‌ است‌.

            لماذا؟ لانَّه‌ُ سُرِقت‌ْ حَقِيبتي‌ اليَدَويّة‌.

خداوند سارق‌ را نبخشد!   لاغَفَرَ اللَّه‌ُ للسَّارق‌ِ!

من‌ به‌ قصد اداي‌ فريضة‌ حج‌ به‌ حجاز سفر كردم‌ و هرگز به‌ فكرم‌ خطور نمي‌كرد در اينجا دزد وجود داشته‌ باشد.

أنا سَافَرْت‌ُ اِلی ‌الحِجازِ لِأَداءِ فَرِيضَة‌ِ الحَج‌ِّ فَلَم‌ْ يَکُنْ يَخْطُرْ بِبالِي‌ قَط‌ُّ أَنَّه‌ُ يُوجَدُ السَّارق‌ُ ههنا.

چه‌ چيزي‌ درون‌ كيف‌ بود؟ أي‌ّ شي‌ءٍ كان‌َ في‌ الحَقِيبَة‌ِ؟

گذرنامه‌، بليط‌ها، کارت شناسايي و قدري‌ پول‌ درون‌ آن‌ بود.

كان‌َ فيها جَوازُ سَفَري‌ و تَذاكِري‌ و بِطَاقةُ هُويَّتِي و بعض‌ُ النقودِ.

كجا دزديده‌ شد؟                  أين‌َ سُرِقَت‌ْ؟

دقيقاً يادم‌ نيست‌ در اتوبوس‌ بودم‌ يا زماني‌ كه‌ به‌ چراغ‌ راهنمايي‌ در چهارراه‌ نگاه ‌مي‌كردم‌، دزديده‌ شد.

لاأَتَذَكَّرُ عَلَی‌ وَجْه‌ِ الدِّقَّةِ‌ هَل‌ْ سُرِقَت‌ْ عِنْدَما كُنْت‌ُ في‌ الحافِلَة‌ِ (الباص‌) أو حينما كُنْت‌ُ أُنْظُرْ إِلی ‌ إشارة‌ِ المُرُورِ الضَّوْئِيَّة‌ عندَ وُقُوفِي‌ في‌ مُفْتَرَق‌ِ الطُّرُق‌ِ (مَفْرَق‌ أربع‌ِ طُرُق‌ٍ).

شمارة‌ اتوبوس‌ را به‌ ياد داريد؟ هل‌ تَتَذَكَّرُ رقم‌َ الحافِلَة‌ِ؟

متأسفانه‌ شمارة‌ اتوبوس‌ را به‌ ياد ندارم‌. مَع‌َ الاَسَف‌ِ لاأَتَذَكَّرُ رَقَم‌َ الحافِلَة‌ِ.

در آن‌ زمان‌ از محل‌ عبور عابر پياده‌ حركت‌ مي‌كرديد؟

   في‌ نَفْس‌ِ الوَقْت‌ِ كُنْت‌َ تَمْشِي‌ في‌ مَمَرِّ المُشاة‌ِ؟

در آن‌ وقت‌ خيابانها شلوغ‌ بود؟ آنَذاك‌َ كانَت‌ِ الشَّوارع‌ُ مُزْدَحِمَة‌ً؟

من‌ چه‌ كاري‌ مي‌توانم‌ برايتان‌ انجام‌ دهم‌؟ ما الذي‌ أَسْتَطِيع‌ُ أَن‌ْ أَفْعَلَه‌ُ مِن‌ْ أَجْلِك‌َ؟

از شما مي‌خواهم‌ در يافتن كيف‌ به‌ من‌ كمك‌ كنيد.

أَطْلُب‌ُ منك‌َ أَن‌ْ تُسَاعِدَنِي‌ لِلْعُثورِ عَلَی‌ الحَقِيبَة‌ِ.

اشكالي‌ ندارد، شما يك‌ درخواست‌ بنويسيد. لابَأْس‌َ، أُكْتُب‌ْ طَلَباً.

طفاً امضا كنيد.              مِن‌ْ فَضْلِك‌َ وَقِّع‌ْ.

شماره‌ تلفن‌ و آدرس‌ هتلتان‌ را به‌ ما بدهيد. أَعْطِنا رقم‌َ الهاتِف‌ و عنوان‌َ فُنْدُقِك‌َ.

اين‌ شماره‌ تلفن‌ و آدرس‌ هتل‌ من‌ است‌. هذا رقم‌ُ الهاتِف‌ِ و عنوان‌ُ فُنْدُقي‌.

ما اگر كيف‌ را كشف‌ كنيم‌ با شماره‌ تلفن‌ هتل‌ تماس‌ مي‌گيريم‌.

نَحْن‌ُ إِذا عَثَرْنا عَلَی الحَقِيبة‌ِ نَتَّصِل‌ْ بِرَقَم‌ تليفون‌ الفُنْدُق‌ِ.

بسيار خوب‌، پس‌ در اين‌ صورت‌ من‌ منتظر شما خواهم‌ بود.

                       حَسَناً سَأَنْتَظِرُكُم‌ْ إِذَن‌ْ.

با اجازة‌ شما:                    عَن‌ْ اِذْنِكُم‌ْ.

به‌ سلامت‌:                       مَع‌َ السَّلامَة‌ِ.

دوستان اگر مایلید موضوعات(درجات نظامی در زبان عربی،اسامی ماه ها و ایام سال،ساعت ها و اعداد...)مطالعه کنید برلینک ادامه مطلب کلیک بفرمایید.



ادامه مطلب ...


قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن
هم حج و نماز !کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و
برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای
فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد
کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب
گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و
نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،

======================
- قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
- چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است .
- قرآن ! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
- یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
- قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
- قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
‌- خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .
- خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
- آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

 



جمعه 11 فروردين 1391برچسب:قرآن,کتاب عربی,دکتر شریعتی, :: 2:46 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

نام:جزوه نکات عربی برای کنکور

توضیحات:همه بخوبی می دانیم درس عربی یکی از دروس بسیار مهم و امتیاز آور در کنکور است. چرا که اغلب کنکوریها به این درس علاقه نشان نمی دهند و در کنکور درصد پایینی را پاسخ میدهند و همین عامل باعث می شود داوطلبی که بتواند با قدرت و با درصد بالایی به تست های درس عربی پاسخ صحیح دهند نسبت به رقبای خویش برتری زیادی داشته باشد. بدین طریق جزوه کنکوری درس عربی عمومی را بصورت رایگان در اختیار شما قرار داده ایم. این جزوه که بصورت کتاب الکترونیکی در اختیار شما قرار می گیرد شامل تمامی مباحث درس عربی در کنکور است که به شما داوطلبین عزیز در جهت پاسخگویی صحیح به تستهای عربی در کنکور بسیار کمک خواهد کرد. فرمت فایل: PDF

نام فایل:Arabi.zip

اندازه فایل:451.92 كيلو بايت

نوع فایل:zip (نوع گفتگو: application/zip

zip (نوع گفتگو: application/zip

ghaemi.20.1@gmail.com

دانلود



پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:دانلود,قواعد عربی,جزوه قواعد عربی,دانلود جزوه, :: 6:46 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

فصیح                                 فارسی                                              عامی

ــ  صَباحُ الخَیر                       صبح شما به خیر                                   صَباح الخَیر


 

= صَباحُ النّور                       صبح شما منوّر باد                                  صباح النّور


 

ــ  ما إسمک؟                       نام شما چیست؟                                  شو إسمَک ؟


 

= إسمی رضا                      اسمم رضا است.                                  إسمی رضا


 

ــ أهلاً و سهلاً یا رضا             خوش آمدی رضا                                    یاهَلا ، یاهلا برضا


 

= أهلاً و سهلاً بک                خوش آمدی                                         أهلا و سهلا فیک


 

ــ کَیفَ حالُک؟                      حالت چطور است؟                                 کیفک إنت ؟


 

= بِخَیر الحمدُ لله                  خوبم خدا را شکر                                  امنیح الحمد لله


 

ــ مِن أینَ أنت؟                     تو اهل کجایی؟                                    إنتَ امنین؟


 

= أنا مِن إیران.                    من ایرانی هستم.                                 أنا إیرانیّ.


 

ــ أین تسکُنُ الآن؟               حالا کجا زندگی می کنی؟                       وَین ساکن هلّأ ؟


 

= أسکُنُ بِطَهران.                ساکن تهران هستم.                               ساکن بطَهران.


 

ــ ما هی مِهنَتُک؟                شغل تو چیست؟                                   شو بتِشتِغِل ؟


 

= أنا طالبٌ فی الجامعة.      من دانشجوی دانشگاه هستم.                  بدرُس بالجامعة.


 

ــ فی أمان الله                   خداحافظ                                              الله مَعَک ( بخاطرَک )


 

= مع السَّلامَة                    به سلامت                                            مَعَ السَّلامة

 



یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:مکالمه عربی, :: 9:1 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

انا اشکر فضلکم (من از لطف شما سپاسگزارم )

 قلبی یکنّ لکم الاحترام (قلبم مملوء از احترام به شما ست)

اشغلت علیک ( برایت دل نگران شدم)

 انت اوحستنی  ( دلم برایت تنگ شده )

کنت فی خاطری ( به یاد تو بودم )

اننی اقدّر جهودکم (از تلاش ومساعی شما تقدیر می کنم)

اوعَ لا تقع  (بپا نیفتی )

انت زعلان عنی ( تو از من ناراحتی )

انا اتمتّع برعایتکم وکامل فضلکم( من ازعنایات شما کاملا برخوردارم)

اشعر بالخجل  - احس بالخجل ( احساس شرمندگی می کنم)

اسمح لی ، تسمح لی ؟ ( اجازه می دهید )

 


 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:اصطلح عربی, :: 8:46 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

 

ظل أسدٌ قویٌ یحکم الغابةَ سنواتٍ طویلةً وکانت جمیعُ الحیوانات تخافه وتطیع أوامرَه کان الأسد یحصل على طعامه بالقوة یطارد الفریسة ویهجم علیها ویفترسها بأ نیابه الحادة ولا یترکها حتى یشبع ثم تأتی الحیوانات وتأکل من بقایا طعامه. 
( شیری قوی سالهای طولانی بر جنگلی حکومت می کرد و همه حیوانات از او می ترسیدند و اوامرش را اطاعت می کردند ، شیر غذایش را با قدرت تمام  بدست می آورد و شکار را دنبال می کرد  و به ان حمله ور می شد  و با چنگالهای تیزش آن را شکار می کرد و  رها یش نمی کرد تا اینکه سیر می شد.  سپس حیوانات دیگر می آمدند و با قیمانده غذایش را می خوردند.  
کبر الأسد وصار عجوزاً ضعیفاً وذات یوم شـــَعـــَر بالمرض وأحسّ بالضعف الشدید وأصبح غیر قادر على أن یصطاد. شعر الأسدُ بالجوع وراح یفکــّر فی طریقةٍ یحصل فیها على طعامه.
 
 
 
( شیر مسن شد و پیر و ضعیف گردید  و روزی احساس بیماری کرد و ضعف شدیدی را حس نمود و به گونه ای شد که قادر به شکار کردن نبود .و احساس گرسنگی کرد و به راهی فکر می کرد که از ان طریق غذایش را بدست بیاورد) .

قال الأسدُ لنفسه ما زالت الحیواناتٌُ تحترمنی وتخافنی وتسمع کلامی لا ینبغی أبداً أن أظهر لها أننی أصبحتُ کبیرَ السن ضعیفاً وإلا فإنها لن تخشانی ولن تطیع أوامری لکن سأعلن عن مرضی وأبقى داخل بیتی ولا بدّ أن تحضر الحیوانات لزیارتی وبذلک سیأتینی طعامی من غیر أن أتعب نفسی فی الحصول علیه.
( شیر با خود گفت هنوز حیوانات به من احترام می گذارنند و از من می ترسند و سخن مرا گوش می دهند اصلاً سزاوار نیست که به آنها ابراز کنم که پیر و ضعیف شده ام و گرنه آنها از من نخواهند ترسید و اوامرم را اطاعت نخواهند کرد ولی مریضیم را اعلام خواهم کرد و داخل خانه ام می مانم و ناچار حیوانات به عیادت من می آیند و بدین ترتیب غذایم را بدون اینکه خودم رادر راه حصول آن  خسته کنم بدست خواهم آورد ).
 قصد الأسدُ أن یعلن خبرَ مرضه للجمیع کانت الحیواناتُ تخاف غضبَ الأسد وبطشه إن هی لم تقم بالواجب لذلک سارعت الحیوانات إلى زیارته فی بیته والسؤال عنه والدعاء له بالشفاء لکن کلما دخل حیوانٌ بیتَ الأسد هجم علیه وفتک به وأکله . کان الأسد سعیداً لأنه لا یتعب فی الحصول على طعامه. فهو لم یعد قادراً على أن یطارد أیّ حیوان مهما کان بطیئاً لکن الطعام اللذیذ کان یأتی إلیه فی بیته وهو جالس لا یتحرک فیأکل منه حتى یشبع
. ( شیر تصمیم گرفت که خبر بیماریش را به همه اعلام کند ؛ حیوانات از خشم و عصبانیت شیر می ترسیدند اگر به تکلیف خود عمل نمی کردند  به خاطر همین حیوانات برای دیدنش و احوالپرسی و دعا برای شفایش به خانه اش شتافتند ولی هر حیوانی که داخل می شد شیر به او حمله می کرد و او را می درید و می خوردش . شیر خوشبخت بود زیرا برای بدست اوردن غذایش خسته نمیشد. او قادر به دنبال کردن هیچ حیوانی نبود هر چند که ان حیوان کند راه می رفت ولی غذای لذیذ خودش به خانه اش می آمد در حالیکه او نشسته بود و حرکت نمی کردپس از ان می خورد تا سیر می شد ).
 وفی یوم من الأیام کان الدور على الثعلب لیزور الأسد ویسأله عن صحته ویطمئن على حاله. توجه الثعلبُ إلى بیت الأسد وهمّ بالدخول لکنه نظر إلى الأرض عند مدخل البیت وتوقف سأل الثعلب الأسد عن حاله وهو واقف فی مکانه خارج البیت أجاب الأسد ما زلت مریضاً یا صدیقی الثعلب  لکن لماذا تقف بعیداً أدخل یا صدیقی لأستمتع بحدیثک الحلو وکلامک الجمیل فأجابه الثعلب لا یا صدیقی الأسد کان بودی أن أدخل بیتک لأنظر إلیک من قرب لکنی أرى آثار أقدام کثیرة تدخل بیتک ولم أرى أثر لقدم واحدة خرجت منه .
( در روزی از روزها نوبت به روباه رسید که شیر را ملاقات کند و از سلامتش بپرسد و از حالش مطمئن شود روباه به خانه شیر روی آورد و تصمیم گرفت داخل شود ولی او به زمین نزد ورودی خانه نگاه کرد و ایستاد. روباه از شیر حالش را پرسید در حالیکه در جایش در خارج از خانه ایستاده بود . شیر پاسخ داد هنوز مریضم ای دوست روباهم  ولی چرا دور می ایستی . داخل شو دوست من تا از سخن شیرینت استفاده کنم روباه جواب داد نه ای دوست شیر من ، شایسته دوستیمان است   که داخل خانه ات شوم و تو را از نزدیک  ببینم  ولی من جای پاهای زیادی را می بینم که به خانه ات وارد شده اند و لی حتی یک جای پا نمی بینم که از خانه ات خارج شده باشد .)


جمعه 26 اسفند 1390برچسب:داستان کوتاه,عربی,داستان عربی, :: 8:15 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

نرم افزار القاموس یک لغت نامه در زمینه ی ترجمه ی لغات عربی به فارسی و برعکس ، ترجمه ی فارسی به عربی دارای امکانات و ویژگی های جالبی است. محیط این برنامه نیز دارای رابط دو طرفه فارسی و عربی می باشد یعنی به سادگی می توانید منو را فارسی یا عربی کنید. این برنامه بدون نیاز به فونت فارسی یا عربی در ویندوز کار می کند، فقط باید امکان فارسی در ویندوز شما فعال شده باشد. و بعلاوه که از هیچ فارسی سازی نیز استفاده نشده لذا این لغتنامه با استاندارد فارسی Microsoft که بر روی ویندوز XP و ویندوز ۲۰۰۰ قراردارد سازگار است . بانک اطلاعات این نرم افزار از کد پیج UTF8 استفاده می کند.توصیه سایت بیندانلود دات کام به دانلود این نرم افزار برای افراد علاقه مند به زبان عربی و محققین علوم اسلامی می باشد.
از قابلیت های این برنامه :

  • امکان کپی و Paste کردن کلمات.
  • امکان AutoComplete یا جستجوی و نمایش آنی کلمات.
  • امکان ذخیره لغت جاری را به صورت فایل متنی (تکست).
  • امکان چاپ لغت جاری.
  • بدون نیاز به فونت فارسی و یا عربی.
  • مناسب ویندوز XP و ۲۰۰۰٫
  • و …
  •  

 

 

 ××××××××××××××××××××××××××××××××××××××



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:دانلود,لغت نامه, :: 11:3 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

الابتسامةُ الأُولَی (١)

قالَ السَّجانُ لِلمُجرمِ الّذى کانَ قَد دَخَلَ السِّجْنَ جدیداً:

« هذا السِّجنُ،‌سِجْنٌ مثالـىٌّ. نحن نَستَخدِمُ السُّجَناءَ فِى نَفْسِ الشُّغلِ الّذى کانوا مشغولینَ بِهِ قَبلَ دُخولِهِم فِى السِّجْنِ، ماذا کانتَ مِهْنَتُکَ فِى الماضى؟»

 أجابَ السَّجینُ بِتَبَسُّمٍ: « کُنتُ حارساً جَنبَ مَدْخَلِ بِناءٍ.»

 

زندانبان به جنایتکاری که به تازگی وارد زندان شده بود گفت:

« این زندان، یک زندان نمونه است. ما زندانیان را در همان شغلی به کار می گیریم که قبل از ورودشان به زندان به آن مشغول بودند. شغل تو در گذشته چه بوده؟»

زندانی با لبخند جواب داد: « نگهبانِ درِ ورودیِ یک ساختمان بودم.»

***

 

الابتسامةُ الثانیةُ (٢)
المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟
 التلمیذ: « الغابة» یا استاذ.
 ترجمه :
 معلّم : جمع درخت چه می شود؟
 دانش آموز: جنگل، استاد.
 الابتسامة الثالثةُ (٣)
قالَ الطَّبیبُ لِلمریض:
 « یَجِبُ عَلَیکَ أنْ تأکُلَ الفاکِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاکهة مفیدٌ.»
 قال المریض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلک.»
 سَألَ الطبیبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاکهـﺔٍ تُحِبُّ ؟>
 فأجابَ المریض:< الموز و الرَّقّـﻰ.>
 پزشک به بیمار گفت:
 < باید میوه را با پوستش بخوری. چون پوست میوه مفید است.>
 مریض گفت: <بسیار خوب، این کار را انجام خواهم داد.>
 پزشک سؤال کرد: « حالا به من بگو چه میوه ای دوست داری؟»
 مریض جواب داد: « موز و هندوانه»
 الابتسامةُ الرابعةُ (۴)
قالَت الوالدةُ‌ لِطَفلَتِها:
 « اِذهَبـى إلی ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافیةٌ أم غائمةٌ؟
 ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ:
 « آسفة یا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلی السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ کانَ شدیداً.»
 مادر به دختر کوچکش گفت:
 « به حیاط خانه برو و ببین آسمان صاف است یا ابری؟
 کودک رفت ، سپس برگشت و گفت: «متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه کنم.

 آخر باران شدید بود».



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:لطیفه عربی, :: 10:56 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

زبان عربي به عنوان يكي از زبانهاي غني و پر جاذبه كه علاوه بر تاريخ طولاني از گستردگي شايان توجهي برخوردار است ، داراي ويژگيهاي قابل توجهي است كه فراگيري و آموزش آن را اهميت بيشتري مي بخشد . ساختارهای بديع و دل انگيز ؛ فراواني واژگان ؛ پويايي پذيرش از ديگر زبانها، تنوع در تعبير و استواري در نظام زباني از مهم ترين ويژگيهاي اين زبان است . زبان عربي به عنوان زبان كتاب جاودان الهي و ميراث پر بهاي اسلامي از حديث و تاريخ و تفسير وجه مشترك ميان مسلمانان جهان مي باشد . همچنين جمعيت انبوهي كه از خاورميانه تا شمال افريقا و مرزهاي جنوب شرق آسيا با اين زبان گفتگو مي كنند و گستزش وسائل ارتباط جمعي همچون شبكه هاي ماهواره اي و اينترنت، مجلات و نشريات متعدد روز به روز بر دامنه زبان عربي مي افزايد و اهميت فراگيري و استفاده از اين زبان را دو چندان مي كند . اين ضرورت براي فارسي زبانان كه از طرفي دلدادگان معارف ديني و نيازمند به استفاده از منابع اصيل آن مي باشند و از طرف ديگر زبان آنان با زبان عربي آميختگي فراوان داشته و ادبيات مشترك اين خاستگاه را تقويت ميكند، از درجه بالاتري برخوردار است . ضمناا ارتباط و پيوند همه جانبه با محيطهاي عربي بويژه كشورهاي مجاور موجب ميشود كه زمينه فراگيري و آموزش زبان عربي بيش از پيش در ايران رونق گيرد. زبان عربی یا زبان تازی، بزرگ‌ترین عضو از شاخه زبان‌های سامی است. و با زبان‌های عبری و آرامی همخانواده‌است.این زبان دارای ۴۲ صیغه میباشد که ۱۴ تای ان ماضی و ۱۴ تای بعدی مضارع و۱۴ تای بعد از آن آینده می‌باشد. عرب‌ها این زبان را «لغة الضاد» نیز می‌نامند زیرا تنها زبانی است که دارای ضاد صامت است. (در زبان آلبانیایی پس از پذیرش اسلام و نفوذ زبان عربی، حرف ضاد وارد آن شد.)
* شمار گویشوران
شمار کسانی که عربی را همچون زبان مادری به کار می‌برند ۱۸۶ تا ۴۲۶ میلیون تن است. کل جمعیت کشورهایی که در آنها عربی زبان رسمی هست نیز براساس آمار سیا ۳۲۳ میلیون تن است.
* مکان تکلم
محدوده جغرافیایی را که گویشوران زبان عربی در آن اکثریت را دارند جهان عرب می‌نامند که شامل بیش از ۲۰ کشور می‌شود که از خاورمیانه آغاز شده و تا افریقای شمال غربی ادامه می‌یابد.
* گویش‌ها و لهجه‌ها
مقوله زبان عربی بر مجموعه زیادی از گویش‌ها و لهجه‌های مختلف دلالت می‌کند که به طور کلی به سه بخش تقسیم می‌شود:
• عربی کلاسیک یا قرآنی،
• عربی استاندارد یا فصیح و یا کتابی
• عربی محاوره‌ای یا جلفی و یا دارجة
..................



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:تاریخجه ی زبان عربی, :: 10:38 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان
سافر أب إلى بلد بعید تارکا زوجته وأولاده الثلاثة..سافر سعیا وراء الرزق وکان أبناؤه یحبونه حبا جما ویکنون له کل الاحترام.
أرسل الأب رسالته الأولى إلا أنهم لم یفتحوها لیقرءوا ما بها بل أخذ کل واحد منهم یُقبّل الرسالة ویقول أنها من عند أغلى الأحباب..
وتأملوا الظرف من الخارج ثم وضعوا الرسالة فی علبة قطیفة.. وکانوا یخرجونها من حین لآخر لینظفوها من التراب ویعیدونها ثانیة.. وهکذا فعلوا مع کل رسالة أرسلها أبوهم.ومضت السنون وعاد الأب لیجد أسرته لم یبق منهم إلا ابنا واحدا فقط فسأله الأب: أین أمک؟؟
قال الابن : لقد أصابها مرض شدید , ولم یکن معنا مالا لننفق على علاجها فماتت.
قال الأب: لماذا؟ ألم تفتحوا الرسالة الأولى لقد أرسلت لکم فیها مبلغا کبیرا من المال . قال الابن: لا..
فسأله أبوه وأین أخوک؟؟ قال الابن: لقد تعرف على بعض رفاق السوء وبعد موت أمی لم یجد من ینصحه ویُقومه فذهب معهم .
تعجب الأب وقال: لماذا؟ ألم یقرأ الرسالة التی طلبت منه فیها أن یبتعد عن رفقاء السوء وأن یأتی إلیّ رد الابن قائلا: لا...
قال الرجل : لا حول ولا قوة إلا بالله.. وأین أختک؟ قال الابن: لقد تزوجت ذلک الشاب الذی أرسلت تستشیرک فی زواجها منه وهی تعیسة معه أشد تعاسة .
فقال الأب ثائرا: ألم تقرأ هی الأخرى الرسالة التی اخبرها فیها بسوء سمعة وسلوک هذا الشاب ورفضی لهذا الزواج قال الابن: لا لقد احتفظنا بتلک الرسائل فی هذه العلبة القطیفة..دائما نجملها ونقبلهاولکنا لم نقرأها...
***
تفکرت فی شأن تلک الأسرة وکیف تشتت شملها وتعست حیاتها لأنها لم تقرأ رسائل الأب إلیها ولم تنتفع بها, بل واکتفت بتقدیسها والمحافظة علیها دون العمل بما فیها ثم نظرت إلى المصحف..إلى القرآن الکریم الموضوع داخل علبة قطیفة على المکتب
یاویحی ...! إننی أعامل رسالة الله لیّ کما عامل هؤلاء الأبناء رسائل أبیهمإننی أغلق المصحف واضعه فی مکتبی ولکننی لا أقرأه ولا أنتفع بما فیه وهو منهاج حیاتی کلها فاستغفرت ربی وأخرجت المصحف.. وعزمت على أن لا أهجره أبدا
.
 
  ----کلمه های سخت-----
جم: زیاد, فراوان
یکنون له کل الاحترام : برای او احترام زیادی قائل بودند, به او خیلی احترام می گذاشتند
أغلى: عزیز ترین (صفت تفضیلی از غالی)
یُقبّل: می بوسد
الظرف: پاکت نامه
ثائر: بسیار خشمگین(در اینجا)
 
 
 
 
 
 
علبة: قوطی , بسته
قطیفة: مخمل
أصابها مرض: دچار بیماری شد (فاعل مرض است)
من حین لآخر: هر چند وقت یک بار
ننفق على علاجها: خرج درمانش کنیم
تعیسة: بدبخت
رفض: رد کردن , مخالفت کردن
تشتت شملها: از هم پاشید
یاویحی: وای برمن, ای وای
عزمت: تصمیم گرفتم
 
 
 
 
 
نامه ها
 
 

مردی همسر و سه فرزندش را ترک گفته و در پی روزی خود و خانواده اش، راهی سرزمینی دور شد...
فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و دوری او برایشان بسیار دشوار بود...
مدتی بعد، پدر نامه ای به همسر و فرزندانش فرستاد. نامه که به خانه رسید، بچه ها یکی یکی آنرا در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیز ترین کسمان است. سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند و نامه را بخوانند، آنرا در کیسه مخملی زیبایی قرار دادند.هر چند وقت یکبار هم نامه را ازکیسه درآورده و به آن چشم می دوختند. سپس غبار نشسته بر رویش را پاک کرده و آنرا دوباره در کیسه می گذاشتند.
نامه های دوم و سوم و... پدرشان هم رسید ولی بچه ها همین کار را با آن نامه ها هم تکرار کردند.
سالها گذشت...پدر برای دیدن همسر و فرزندانش به خانه برگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی را در خانه نیافت.
از او پرسید: مادرت کجاست؟پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!پسر: نه... نامه را باز نکردیم.
پدر: برادرت کجاست؟ پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده و روز و شب را با آنان می گذراند...پدر: مگر نامه دومم که در آن از او خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟!
پسر: نه...
پدر: لا اله الا الله ...! خواهرت کجاست؟
پسر: باهمان پسری که از مدتها خواستگارش بود ازدواج کرد.الان هم اصلا احساس خوشبختی نمی کند و زندگی سختی دارد.پدر با عصبانیت تمام گفت: یعنی او هم نامه من را نخواند؟! من که در نامه هایم نوشته بودم این پسر آدم آبرو دار و خوشنامی نیست و من با ازدواج او با دخترم مخالفم!
پسر: نه... نامه ها را بوسیده و در یک قوطی مخملی، تمیز و مرتب نگهداری کرده ایم... اما تاحالا هیچ کدام را نخوانده ایم.
***
به حال این خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید و خوشبختیش را از دست داد، آنهم فقط به خاطر اینکه بچه ها نامه های پدرشان را نخواندند و به بوسیدن و تقدیسش اکتفا کرده و به آنچه پدرشان درآن نوشته عمل نکردند.سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.وای بر من...رفتار من با نامه های خدا دقیقا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است!من هم قرآن را در قوطی قشنگی قرار داده و در گوشه ای رها کرده ام...در حالیکه خداوند آنرا برای راهنمایی و هدایت من فرستاده است.
إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا(به راستی که این قرآن به درست ترین راه هدایت می کند و به مومنانی که کردار نیکی دارند مژده پاداشی بزرگ میدهد.)

 

 
 
 

 

 
 
 

در آن لحظه از خدایم طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را به دست گرفته و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.




پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 2:27 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

يا رب العالمين
اي خداي تمام عالميان
صلي على طه الامين
بر اهل طه امين صلوات بفرست
في كل وقت و حين
اکنون و در تمام ساعات
املاء قلبي باليقين
قلب من را سرشار از باور و يقين بگردان
ثبتني على هذا الدين
کاري کن که من تا ابد بر اين دين باقي بمانم
اغفرلي و المسلمين
گناهان من و تمام مسلمانان جهان را ببخش



پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:شعر عربی,ترجمه فارسی, :: 2:0 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان

صفحه قبل 1 صفحه بعد